♨️نصایح آیت الله وحید خراسانی به ۲ ♨️متن نصایح آیت اللّه وحیدخراسانی دام ظلّه در اجلاس نشست اساتید در بیت ایشان ۲ 📅آذر ۱۳۹۶ ♨در این مجلس همه بزرگان نشست اساتید حاضر بودند 🔻🔻🔻 ♨️رسید نوبت به شیخ انصاری. شیخ کیست؟ همه شما اهل فضلید. رسائل را باز کنید، اول: «اعلم أن المکلف إذا التفت إلی حکم شرعي»؛ بعد الالتفات حالات نفسانی را ذکر می کند. هیچ فکر کردید چرا این جا می گوید: «اعلم ان المکلف» خود او باز قائل است به شرعیت عبادات صبی. حل این معما آیا چه جور است؟ این رسائلش، آن هم مکاسب شیخ. ⚠️درس خارج شیخ برای میرزای شیرازی است ♨️این علم، اما زهد مادر پیری داشت. برای مادر شهریه ای معین کرده بود، پیرزن با آن حوائج و با آن گرفتاری، شکایت برد به میرزای شیرازی که من با این قدر شهریه چه بکنم؟ میرزا آمد پیش شیخ. گفت مادرت را نگاه؛ همچو روزگاری دارد 🔻کوت لیره خانه شیخ انباشته بود گفت: محال است لایمکن است از این حد من بگذرم اما تو مجتهدی و اختیار داری 🔻میرزا دست برد به زیر لیره ها و ریخت به دامن مادر شیخ، و گفت همچو مادری که مثل تو فرزندی تربیت کند سزاوار این حد است ⛔️این علم و این هم زهد ♨️صاحب جواهر در حال نزع بود، 🔻همه علماء عرب- آن وقت نجف خالی نبود، نجفی که مهد کاشف الغطاء بود- همه علما منتظرند چه رخ میدهد ♨️دم جان دادن گفت: شیخ مرتضی کجاست؟ شیخ آمد. گفت: کجا بودی؟ گفت: حرم. دعا می کردم برای شفای تو 🔻گفت: من رفتم و این امت را به تو سپردم ♨️این زهد شیخ: شش ماه گذشت رساله نداد با ارجاع صاحب جواهر ♨️رجوع کردند به شیخ، گفتند: چرا امهال می کنی با ارجاع همچو فحلی؟ ♨️گفت: چه کنم؟! آن روزگاری که من هم مباحثه داشتم یکی به نام سعید العلماء از من اقوی بود، ♨️با وجود احراز اقوائیت او جایز نمی دانم رساله بنویسم ♨️رجوع کردند به بابل به سعید العلماء گفت: سلام مرا به شیخ برسانید، 🔻بگویید: استصحاب شما ساقط است؛ وجه سقوط، این است که أنا أعلم بنفسی؛ آن زمان من اقوی بودم اما حالا تو اقوی هستی ♨️بعد که قاصد برگشت و به شیخ پیغام سعید العلماء را رساندند گفت: استصحاب ساقط است ♨️نتیجه این شد: ۶ ماه طول کشید شیخ رساله نوشت ♨️بعد حاشیه رساله شیخ این بود که در زمان غیبت حضرت ولی عصر، عمل به رساله من از باب اکل میته و اضطرار۹ مانعی ندارد ⛔️این علم و این زهد و این دیروز و این امروز! 🔻اما یک مطلب مانده است و آن این است که یکی از شاگردان شیخ آمد پیش شیخ و گفت: من عازم بلادم 🔻شیخ گفت: اما قضاوت! مبادا تصدی کنی «من حکم فی درهمین بخلاف ما نطق به الله فقد کفر بالله العلی العظیم» 🔻اما نماز جماعت، میخواهی بخوان، می خواهی نخوان؛ 🔻اما درس بگو،مطالعه را رها نکن؛ سرش این است:«اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» ⛔️این علم شیخ و این زهد شیخ، این روزگار سلف، و این روزگار ما! 🔻اما یک راه است، آن راه این است: شاگرد شیخ آمد و گفت: من عازم هستم. شیخ اجازه ای برایش نوشت، بعد رفت. 🔻روز دیگر آمد. گفت: چرا ماندی؟ گفت: خواب دیدم بهشت را. دو تا قصر دیدم، یک قصر مثل قرص قمر در شب چهارده و یک قصر مثل قرص آفتاب. پرسیدم: این دو قصر مال کیست؟ 🔻جواب دادند: قصر مثل ماه مال شیخ انصاری است اما قصر مثل قرص خورشید مال ملاآقای دربندی است. 🔻گفتم: چه حسابی؟ دربندی کجا و شیخ کجا؟! نسبت، نسبت ارض و سماء است، جواب دادند: این قصر که مثل قرص قمر است داده ی خدا به شیخ در اثر علم و عمل اوست اما این قصری که مثل خورشید است، این داده سیدالشهداء علیه السلام به فاضل دربندی است ♨️آنچه مهم است این جمله است. فاضل دربندی روز تاسوعا شهادت حضرت عباس علیه السلام را میخواند؛ پیراهنش عرق میکرد، این پیراهن را بر هر مریضی می انداختند، شفا پیدا می کرد. آخر إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة 🔻این جمله ای است که خاتم انبیا شب معراج رفت به اعلا علیین، دید در طاق عرش نوشته اند: إن الحسین مصباح الهدی- این جنبه علمی- و سفینة النجاة -این هم جنبه عملی 🔻آیا چه کردی یا اباعبدالله؟ گفتنی نیست. از صدر زین افتاد روی زمین؛ روی زمین افتاد اما سی هزار نفر به یک نفر افتاده، آن هم کمر از مرگ برادر شکسته؛ صورت به صورت اشبه الناس خَلقا و خُلقا و منطقا برسول الله گذاشته؛ همچنان که افتاد «قوم بالسیوف و قوم بالرماح» آنهایی که شمشیر و نیزه نداشتند سنگها بر آن بدن زدند. اجر چه اجری؟ «الشفاء فی تربته و الائمة من ذریته» این دو مطلب بود 🔻اما آنچه عقل متحیر است، آن وقتی که تمام انبیا داد میزنند: وانفساه! 🔻یک مرتبه یک زن پهلو شکسته می آید و یک پیراهن خونین را در می آورد و روی سر می اندازد، بعد می گوید: یا رب! شیعتی 🔻جبرئیل نازل میشود و میگوید: یا زهرا! خدا به تو سلام می رساند و می فرماید: این پیراهن را از سر بردار، آنچه میخواهی ما به تو میدهیم» السلام علی الحسین.. http://yon.ir/8FQwY @khabarehowzeh