🔻 محقق‌داماد و دغدغۀ سیاست‌زداییِ از حوزه: در مذمّتِ سکولاریسمِ حوزوی مهدی جمشیدی 1. آقای محقق‌داماد در سخن اخیر خویش، مطلقِ «دخالت در سیاست» را نفی و تقبیح کرده است، نه گونۀ خاصی از آن را. و بدتر این‌که آن را به «دو تن از بزرگان حوزه»، نسبت داده است. و این یعنی حوزه از «اساس»، سکولار است و بر اساس سکولاریسم، بنا شده است. این سخن، «استنتاجِ منطقیِ» من از سخن ایشان است، نه نظر خودم. من معتقد نیستم که مؤسسان حوزه، سکولار بودند. این نسبتی است که آقای محقق‌داماد به مؤسسان و پدارن حوزه داده است. و از حوزویان انتظار می‌رود که در برابر «متهم‌ساختن بزرگان حوزه به سکولاریسم» از سوی آقای محقق‌داماد، موضع‌گیری کنند، امّا دریغا که حوزه و حوزویان، خاموشی گُزیده‌اند و آن را ابطال نمی‌کنند. 2. تحلیل ایشان نیز ناصواب است، چنان‌که امام خمینی دربارۀ تشکیل نظام اسلامی و اهمّیّت آن معتقد بود: «اگر مرحوم حاج شیخ [عبدالکریم حائری] در حال حاضر زنده بودند، کاری را انجام می‌دادند که من انجام داده‌ام.»(برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی، ج5، ص3). آیت‌الله محمد یزدی و آیت‌الله احمد آذری‌قمی می‌گویند در سال 1334، امام فرمودند:‏‏ «اگر الان آقای بروجردی به من اجازه بدهند، من یک‌روزه تمام ایران را علیه شاه می‌شورانم»‏‎(برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی، ج5، ص26-27). آیت‌الله جعفر سبحانی می‌گوید امام فرمودند:‏‏ «من هر روز آقا را [آقای بروجردی] آماده می‌کنم برای بیرون‌راندن بهاییان از دستگاه دولت، اما فردا که می‌روم می‌بینم آقا دوباره سرد شده‌اند.»‏(پابه‌پای آفتاب، ج3، ص206). حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا فاکر یزدی می‌گوید در جریان اعدام نواب‌صفوی، امام به منزل آیت‌الله بروجردی تشریف برده بودند تا ایشان در مقابل اعدام، عکس‌العمل نشان بدهد. امام آن‌قدر ناراحت شده بودند که عمامه‌شان را بر زمین زده و گفته بودند که آقا از این سیّد حمایت کنید(برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی، ج5، ص29). ‏‏حجت الاسلام و المسلمین فضل‌الله محلاتی می‌گوید بعدها ارتباط امام با آیت‌الله بروجردی قطع شد و امام دیگر در کارهای آیت‌الله بروجردی دخالت نمی‌کردند و در هیچ کاری، اظهارنظر رسمی نمی‌کردند و می‌گفتند فایده ندارد و خودم، مورد اتهام قرار می‌گیرم؛ تا آنجا که حتی نماز جماعت را قبول نکردند(برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی، ج5، ص30-31). [3]. باید میان «اسلامِ اجتماعی» و «اسلامِ سیاسی»، تفاوت نهاد. اسلامِ سیاسی، سودای «حاکمیّت» دارد و اسلامِ اجتماعی، به سطحی از «فعالیّت‌های اجتماعی»، بسنده می‌کند. امام خمینی، در «متن حکومت» قرار داشت نه بیرون از آن. «ولایت فقیه»، یک مقام رسمی و قانونی است و نمی‌توان آن را «سیاست‌ورزیِ مستقل و غیرحکومتی» قلمداد کرد. [4]. یکی از ریشه‌های این تحلیل‌ها، به «ناخوشایندبودن وضعیّت موجود» بازمی‌گردد. به‌خصوص، اوضاع معیشتیِ مردم، بسیار ناگوار است. دراین‌حال، طبیعی است که اهل نظر، به دنبال «تعلیلِ» این تلخی‌ها و نابسمانی‌ها باشند. و چون ذهنِ تحلیلیِ ما، «حاکمیّت‌مدار» است، نخست به سراغ «نوع حکمرانی» می‌رویم و آن را نقد می‌کنیم. در همین رویکرد، لایه‌های مختلفی وجود دارند: «نقد حکومت اسلامی»، «نقد حکومت روحانیان»، «نقد حکومت ولیّ فقیه»، «نقد حکومت ایدئولوژیک»، «نقد حکومت اقتدارگرا»، «نقد حکومتِ مبتنی بر دولت پنهان» و ... . آقای محقق‌داماد، به سراغ سرچشمه رفته و رهیافتِ «حوزۀ سیاسی» را انکار کرده است، درحالی‌که مشکل به «سیاسی‌بودن حوزه» باز نمی‌گردد. البتّه غرض آقای محقق‌داماد، «انقلاب‌زدایی از حوزه» است که در لفافۀ «سیاست‌زدایی از حوزه» بیان شده است. [5]. در مقابل این جریان، خوشبختانه یک موجِ تا حدی محسوس در میان طلبه‌ها شکل گرفته که حاکی از بازاندیشی نسبت به رویکردهای «سنّتی‌اندیشیِ حوزوی» و «تجدّداندیشیِ حوزوی» است. اگر به تعبیر دوستان، حقیر از آنچه که در حوزه می‌گذرد، بی‌اطّلاع باشم، دست‌کم در ماه‌های اخیر و به واسطۀ ارتباط‌گری‌های متعدّد نیروهای حوزوی و سخنان همدلانۀ آنها دریافتم که این «موجِ انقلابیِ منتقد و معترض»، در حال خیز برداشتن و تغییر دادن فضا از درون خودِ حوزه است. پس ساختار، در حال تولید و بازتولیدِ ناخواسته و ناآگاهانۀ «نیروهای ساختارشکن» در درون خود است. [6]. من هرگز وضع حاکمیّت و جامعه را تأسف‌بار و مأیوس‌کننده نمی‌دانم و پانهادن امام خمینی به حکمرانی را ملامت نمی‌کنم و «حوزۀ نجف» را بر «حوزۀ قم»، ترجیح نمی‌دهم. بقای کنونیِ حوزۀ نجف، مرهون سایه‌گستریِ «انقلاب اسلامیِ ایران» است، وگرنه چنانچه قاسمِ سلیمانی نبود، داعش اثری از نجف و کربلا و ... بر جا ننهاده بود. این از برکات و حَسَناتِ انقلابِ خمینی و حکومتِ خمینی است. این سایۀ «انقلابِ قم‌خیزِ خمینی» ا‌ست که «نجف» را نگاه داشته است... @sedgh_mahdijamshidi ♨️اخبار داغ روحانیت ♨️ @khabarehowzeh