خواست و نتوانست!؟ . سوم شهریور خاطره شکست از متفقین فرار ارتش در لحظه بحران سقوط کشور و اخراج رضاشاه را یادآوری کردم. بسیاری پرسیدند یعنی ارتش توان و غیرت نداشت!؟ اولا ارتش رضاشاه ببرکاغذی بود بیشتر بهانه ای بود برای جذب بودجه کشور. وقتی رضاخان وزیر جنگ بود یکی از اشکالات مرحوم مدرس این بود که این همه بودجه قشون کجا خرج میشود و چرا رضاخان پاسخگو نیست ثانیا ارتش اگر توانمند هم بود اگر هم میخواست مقاومت کند اجازه نداشت. حکومت هم اجازه نداد. ارتش اگر میخواست هم استقلال سیاسی نداشت. پهلوی به این نتیجه رسید که اگر قرار است سلطنت‌شان تداوم پیدا کند نباید ارتش در برابر انگلستان و روسیه ایستادگی کند ثالثا آیا ارتش میتوانست مثل سایر گروه های چریکی که با دست خالی روس و انگلیس را آواره و خسته کرده بودند اقدام کند؟ بله میتوانست اما اجازه نداشت‌.‌پیروز شاید نمیشد اما لااقل با فرار بدنام‌نمیشود رابعا شعار وطن پرستی پهلوی بداد روحیه سربازان و افسران ارتش نرسید و بیشتر یک شو بود. خامسا ارتشیان معدود با نظر شخصی و وظیفه ملی مقاومت محدودی کردند اما حکومت پشت آنان نبود. پشت‌شان را خالی کرد. مساله خواستن و توانستن بود حکومت نه توان داشت و نه میخواست .