مجاهده با نفس
بديهي است اولين چيزي كه در طريقت لازمست، تزكيه نفس و تصفيه ي باطن مي باشد. پس اولين پايه ي تصوف مجاهده است. مجاهده يعني مخالفت با هوي وهوس. در اين راستا آدمي نهايت سعي خود را مي كند كه نفسش آزاد نشود بلكه آن را محكم نگه داشته افسارش را به دست مي گيرد نه اينكه افسار خود را به دست نفس دهد. انسان اهل طريقت بايستي از ديگران متمايز تر و مهمتر باشد. زيرا مردم نسبت به او انتظار فراوان دارند. رفتار و سكناتش بايد براي ديگران درس باشد. با اخلاق نيكو و رفتار و برخورد درست هدفش را روسفيد نمايد . نقل است درزمان حضرت سلیمان مردي صالح مشغول صرف غذا بود. سگي در آن نزديكي مي گذشت. جلوي مرد صالح ايستاد و انتظار تكه اي نان داشت. ولي آن مرد به جاي نان، سنگي بسويش انداخت و او را مجروح ساخت. سگ شكايت پيش حضرت سليمان برد. سليمان نبي آن مرد را خواسته گفت: بايد حيوان زبان بسته را از خود راضي نمايي. مرد از سگ خواست كه او را ببخشد در عوض هر روز چند قرص نان از او بگيرد. ولي قبول نكرد وگفت من گول ظاهر اوراخوردم وآسيب ديدم. در نهايت به اين شرط كه خداوند قيافه ي صالحانه او را بگيرد، راضي به عفو شد.زيرا با اين قيافه ي صالحانه مردم گول او را مي خوردند. اين مطلب مي رساند كه مردم از انسان هاي صالح انتظارات فراواني دارند.
پيامبر بزرگوار اسلام (ص) از جهاد سنگين برمي گشت و صحابه جملگي از شدت نبرد خسته بودند زيرا جهاد سختي نموده بودند. پيامبر (ص) فرمود : مرحبا بر شما باد كه از جهادي كوچك برگشتيد. حال نوبت جهاد اكبر است. اصحاب همه تعجب كردند و عرض نمودند يا رسول الله(ص) مگر از اين جهاد بزرگتر وجود دارد؟ پيامبر (ص) فرمود بله جهاد اكبر جهاد با نفس است. مشهور است كه در مصر مردي بود عابد و راهب و اهل كشف و كرامت. عالمي گفت اين مرد عيسوي مردم را گمراه مي كند و از راه بدر مي نمايد. پس شمشيري به دست گرفت و قصد جان عابد كرد. آنگاه به در خانه ي او رفت و در زد. مرد راهب از درون صدا برآورد كه اي عالم شمشير را بيانداز و بدرون آ. مرد عالم تعجب كرده پرسيد : تو كه عيسوي هستي و نامسلمان، چگونه اين همه كشف و كرامت داري؟راهب جواب داد : قسم به خدا كه من مسلمان هستم و دليل مسلماني من اين است كه هرچه نفسم خواست من نكردم و نفسم دوست نداشت كه مسلمان شوم. پس در مخالفت با او گفتم : « اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله».
در جهت يافتن عيب خود كه سرچشمه ي نفس است، چند راه وجود دارد :
1-شيخ دلسوز كه همانند پدري مهربان عيب مريدخودرابگويد وراه درست رابه او نشان دهد.
2-دوست خوب. «مؤمن آينه ي برادر مؤمن خود است». اين دوست خوب عيب دوستش را به او متذكر شود.
3-دشمن. يكي از راه هاي یافتن عيب خود، همانا دشمن است. دشمن عيب هايش را آشكار مي سازد و اين كار در يافتن عيب و اصلاح آن تاثير مثبتي دارد.
4-مردم نادان. انسان با ديدن رفتار اين مردم سعي كند جهل آن ها در خود يافته و خود را اصلاح نمايد.
دشمن ترين دشمن انسان آن نفسي است كه در درون خود انسان وجود دارد. تا به او خوبي كني او به تو بدي مي كند. اخلاص بزرگترين صفت انسان مؤمن و اهل طريقت است. اخلاص يعني صدق و راستي با خدا. اخلاص بدون رياست. در اين راستا او را با كسي كاري نيست و تنها خداست كه در آن دخيل است.
براي اهل طريق ده صفت موجود است كه بايد آن ها را دارا باشد :
1-هيچگاه قسم ياد نكند. چه دروغ و چه راست. چه عمد و چه سهو.
2-دروغ نگويد اگر چه به شوخي باشدو هميشه و در هر حال صداقت را پيشه ي خود سازد.
3-ايفاي به عهد كند. به عهد و قول خود وفادار و هيچگاه خلاف وعده ننمايد.
4-به هيچكس چه انسان و چه حيوان لعنت نكند. زيرا لعنت كردن صفت خاصان خدا نيست.
5-دعاي شر نكند. چون خداوند خود ناصر و بصير است
6-هيچكس از اهل قبله را متهم به شرك و كافر بودن نكند.
7-نيت و نظر خود را محكم گرفته و ظاهر و باطن اعضاي خود را از معاصي بپرهيزاند.
8-سعي كند كاري نكند كه مردم را دچار زحمت نمايد.
9-چشم طمع به مال مردم نداشته باشد. به روزي اي كه خداوند نصيبش كرده راضي باشد.
10- فروتني و تواضع داشته باشد كه اين صفت صالحان است.
🌴گوهر معرفت 🌴