. «قصه ی مردی که امام صادق اون رو واسه یه کاری بیرون میفرسته و تو راه برگشت بدقولی میکنه و تصمیم میگیره بشینه و استراحت کنه رو شنیدی؟همون مردی که خیلی دیر کرده بود و امام صادق نگرانش شده بود.امام به دنبالش میره و می بینه که وسط راه خوابیده در حالیکه هوا به شدت گرم و آفتاب سوزان بود ، امام در مقابل آفتاب ایستاد و با یک چیزی شروع کرد باد زدن برای اینکه هوای خنکی بهش برسه و از خواب لذت ببره.وسط خواب شیرینش بیدار میشه و امام رو با همون وضعیت می بینه و شرمنده میشه.امام به جای سرزنش کردنش و به جای اینکه بهش بگه چرا دیر کردی ؟ بهش گفت: دیر کردی ،نگرانت شدم..» امام صرفا (مثل)یه مادر مهربان نیست.امام یه مادر نگران هم هست.نگران من و توئه .من و تویی که دیر کردیم و این همه مدت واسه برگشتن به آغوشش تعلل کردیم چون فکر کردیم رفتار امام مثل رفتار بقیه است.اهل سرزنش و قهر کردنه ! در حالیکه اگر به او صادقانه برگردیم اصلا به رومون نمیاره آنچه بر ما گذشت..! .