💠ملاقات با امام زمان(عج) ═༅༅═❥✦༅﷽༅✦❥═༅༅═ 📘اين قضيه را در كـتاب"پرواز روح "نقل كردﻩام ولى چوﻥدر اينجا هم‪مناسب‪است باز نقل مى كنم : 📌در سـال 1332 هجـرى شمسى كه بـه كوفه رفته بوديم ،شخصـى در آنجـا بود به نام آقـاى حـاج شـیـخ "محمــد كـوفـى " كـه مى‪گفتند او مكرر خدمـت‪حضـرﺕبقيـةاللّه ارواحنـا فداه رسيـده اسـت . ♦️قصـه‪اى را كه براى ما نقـل فرمـود اين بود مى فرمـود : ▭در آن زمان كه هنوز ماشين در راﻩعراق و حجـاز رفت و آمد نمى‪كرد،من با شتـر به مكّه مشـرّف شدم و در مراجعـت از قافلـه عقـب ماندم و راه را گـم كـردم و كم كم به محلّى كه باتلاق بـود، رسـيـدم پاهاى شتــر در آن باتلاﻕفرو رفت،من‪هم نمى‪توانستم از شتر پياده شوم و شتـرم هم نزديك بود بميرد .ناگهان از دل فريـاد زدم : ✓"يا اَباصالِح الْمهدﻯاَدرِكْنـى "و اين جمله را چندمرتبه تكرار كردم.ديدم اسب‪سوارى بـه طــرف مـن مـى‪آيـد و او در بـاتــلاق فــرو نمى‪رود،او به در گوﺵشترﻡجملاتى گفت كه آخرين كـلمـه اش را شنيـدم: ✓"حتـى الْب اب "(يعنى تـا دم در ) شتـرم حركت كرد و پاهاى خود را از باتلاﻕبيـرون كشيدوبه طرﻑكوفه به سرعت حركت كرد. من رويم را به طـرف آن آقـا كردم و گفتـم: ✚"منْ اَنْت" (تو كه هستى ؟). فرمود : ✓"اَنَا الْمهــدى "(مـن حضـرﺕ مـهــدى(عج) هستـم ). گفتم : ✚ديگر كجا خدمتتان برسم ؟ فرمود : ✓"مت ﻯتُريد؟"هرجا وهروقـت توبخواهى. 🔹دیگر شترم مرا از او دوركردوخـودش را به‪دروازﻩكوفه رساند و افتاد،من درگوش او كلمـه "حـَتَّى الْب اب" را تكرار كردم ، او از جا برخاست و تا در منزل مرا برد،اين‪دفعه كه به زمين افتاد فورا مرد. 🔻آقاى حاج شیـخ محمد كوفـى به قدرى پاك و باتقوﻯبود كه انساﻥاحتماﻝنمى ﺩﺍﺩ حتّـى يـك جملـــه را خـلاف بـگـويـد، سپـس اضافه كـرد و گفـت : ✨من پس از آن قضيه بيست‪وپنج‪مرتبه ديگر به محضـر حضـرت"بقيـة اللّه "ارواحنا فـداه رسيـدﻩام كـه وقتـى بعضـى از آنهـا را براى مرحوﻡحاﺝملاّ آقاجان نقل كردﻩبودﻡ ايشاﻥبه‪من فرمودند،بعضـى‪از آنهامكاشفه است و چوﻥاين‪مرد بسيارپاك است گمان مى‪كند كه در ظاهر خدمت‪حضـرﺕصاحب الامر(عج) رسيده است . 📚منبع:کتاب ملاقات بـا امام زمان(عج) ─┅═༅═❥༅🌼༅❥═༅═┅─ ╔ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------------- 🆔 @khademan_emamezaman