شفا بدون بستن دخیل باهم رفتیم مشهد، دیدم همه مریض ها تو حرم دخیل بسته اند تا شفا پیدا کنند به حسین گفتم: «برو پارچه ی سبزی برام تهیه کن تا من هم دخیل ببندم، درد سرم شفا پیدا کنه.» حسین با اطمینان گفت: «این حرف ها چیه مادرجان! نمی خواد دخیل ببندی.» گفتم: «پس میگی چيكار كنم؟» گفت:«امشب وقتی توی مسافرخانه می خواهيم بخوابيم. موقع خواب بگو يا امام رضا(ع) من از بابل، از راه دوری آمدم از تو شفا می خوام. يا جدّا، یا امام رضا(ع)، مرا دست خالی راهی نكن من از تو شفا می خوام من غريبم مرا نااميد نكن.» همين جوری که حسین گفت، شب موقع خوابیدن به امام رضا(ع)  گفتم و درد سرم شفا پیدا کرد.