یکی از هم رزمانش در مورد نحوه شهادتش می گوید: در منطقه درگیري دشمن چون زمین گیر شد، دست به حیله زد و همه دست های خود را به علامت تسلیم بالا بردند. شهید گلریز به سمتشان رفت تا آنها را به اسارت بگیرد که ناگهان تیراندازی شروع شد و کسی که از همه جلوتر بود، یک نارنجک سمت ایشان پرتاب کرد. همه گیج شده بودیم، نمی دانستیم باید چه کار کنیم. شهید قرآنش را باز کرد و به بچه ها گفت: چرا ایستاده اید به پیشروی خودتان ادامه دهید و به من کاری نداشته باشید. شما به فرمانده نیاز ندارید، چرا که امام زمان پیشاپیش لشکر شما در حرکت است، با توسل به امام زمان جلو بروید، پیروزی با شما است. ما به پیشروی ادامه دادیم و از آن منطقه رفتیم. دو هفته بعد پیکرش را پیدا کردند. جالب اینجاست ایشان به نظم و تمیزی خیلی اهمیت می دادند و آنکادر شده در این عملیات حضور داشتند. پیدایش که کردند، تنها پیکری بود که عراقی ها با دقت خاصی لای پتو گذاشتند و بعد زیر خاک دفن کردند. وقتی بچه ها پتو را باز کردند، شهید گلریز را با چهره ای آرام، تر و تمیز، با لبخندی بر لب و موهای شانه شده دیدند.