زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌸🌸🌺🌹🌹🌺
فصل ششم
قسمت9⃣0⃣1⃣
مشکلاتی برای بچه های ما در این عملیات پیش می آمد . همت ،حاج احمد را در آغوش کشید و بوسید و اشک بر چهره اش دوید.😢😭
دل نازک شده ای ابراهیم!😞
و ابراهیم از شوق فریاد زد:حاج محمود ببین کی اومده؟😉
و تا چشم بر هم زد، همه دور حاج احمد و آن ها جمع شدند و صلوات فرستادند و از شادی هلهله کردند.😃
حاج احمد پس از چهار شبانه روز ، از شناسایی برگشته بود.موفق و شاد و سرفراز مثل همیشه.😃😃
حاج احمد چهار شبانه روز در عمق مواضع دشمن، در بلتا و ارتفاعات علی گره زد مانده بود.👌
روزها به همراه کریم چوپان در شیارهای منطقه مخفی می شد و شب ها با استفاده از اطلاعات بسیار خوبی که از کریم می گزفت، تمام منطقه را قدم به قدم شناسایی می کرد.😉
و این شناسایی ها آن قدر مهم بود که بعدها عملیات در آن منطقه دقیقا بر مبنای همین شناسایی ها انجام گرفت و باعث شکست سپاه چهارم ارتش عراق در آن منطقه شد .👌
حاج احمد به محض اینکه به دوکوهه برگشت با همفکری ابراهیم همت و محمود شهبازی ، به سرعت طرح اولیه ی کار در منطقه ی بلتا و ارتفاعات عدی گره زد را تکمیل کرد...😌👌
ابراهیم که برگشت، ژیلا گفت:((می گویند دانشگاه ها می خواهند باز شوند.))😌
چه خوب!😌😉
((می گویند دانشگاه ها باز شده اند . بخصوص رشته ی من ))👌😌
خب؟🤔🤔
ادامه دارد...🌹🌹🌹
ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال