رفتم صفحه بعد، روز بعد هم كلي اعمال خوب داشتم. اما كارهاي
خوب من پاك نشد. با اينكه آن روز هم شوخي كرده بودم، اما در اين
شوخيها، با رفقا گفتيم و خنديديم، اما به كسي اهانت نكرديم. غيبت
نكرده بودم. هيچ گناهي همراه با شوخيهاي من نبود. براي همين،
شوخيها و خندههاي من، به عنوان كار خوب ثبت شده بود. با خودم
گفتم: خدا را شكر.
خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد، باتعجب ديدم كه ثواب حج در
نامه عمل من ثبت شده!
به آقايي كه پشت ميز نشسته بود بالبخندي از سر تعجب گفتم:
حج؟! من اين اواخر مکه رفتم، در سنين نوجواني کي مكه رفتم که
خبر ندارم!؟
گفت: ثواب حج ثبت شده، برخي اعمال باعث ميشود كه ثواب
چندين حج در نامه عمل شما ثبت شود. مثل اينكه از سر مهرباني به
يا مثال زيارت با معرفت امام رضا
پدر و مادرت نگاه كني
اما دوباره مشاهده كردم كه يكي يكي اعمال خوب من در حال
پاك شدن است! ديگر نياز به سؤال نبود.
خودم مشاهده كردم كه آخر شب با رفقا جمع شده بوديم و
مشغول اذيت كردن يكي از دوستان بوديم، ياد آيه 65 سوره زمر
افتادم كه ميفرمود: » برخي اعمال باعث حبط )نابودي( اعمال )خوب
انسان( ميشود.«
به دو نفري كه در كنارم بودند گفتم: شما يك كاري بكنيد!؟
همينطور اعمال خوب من نابود ميشود و...
سري به نشانه نااميدي و اينكه نميتوانند كاري انجام دهند برايم
تكان دادند. همينطور ورق ميزدم و اعمال خوبي را ميديدم كه
خيلي برايش زحمت كشيده بودم، اما يكي يكي محو ميشد.
فشار روحي شديدي داشتم. كم مانده بود دق كنم. نابودي همه
ثروت معنويام را به چشم ميديدم. نميدانستم چه كنم!
هرچه شوخي كرده بودم اينجا جدي جدي ثبت شده بود. اعمال
خوب من، از پروندهام خارج ميشد و به پرونده ديگران منتقل ميشد.
نكته ديگري كه شاهد بودم اينكه؛ هرچه به سنين باالتر ميرسيدم،
ثواب كمتري از نمازهاي جماعت و هيئتها در نامه عملم ميديدم! به
جواني كه پشت ميز نشسته بود گفتم: در اين روزها من تمام نمازهايم
را به جماعت خواندم. من در اين شبها هيئت رفتهام. چرا اينها در
اينجا نيست؟
رو به من كرد و گفت: خوب نگاه كن. هرچه سن و سالت بيشتر
ميشد، ريا و خودنمايي در اعمالت زياد ميشد. اوايل خالصانه به
مسجد و هيئت ميرفتي اما بعدها، مسجد ميرفتي تا تو را ببينند. هيئت
ميرفتي تا رفقايت نگويند چرا نيامدي!
اگر واقعاً براي خدا بود، چرا به فالن مسجد يا هيئت كه دوستانت
نبودند نميرفتي؟
»و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده ميشود. پس گنهکاران را
ميبيني در حالي که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و
ميگويند: واي بر ما، اين چه کتاب است که هيچ عمل کوچک و
بزرگ را کنار نگذاشته، مگر اينکه ثبت کرده است. اعمال خود را
حاضر ميبينند و پروردگارت به هيچ کس ستم نميکند «
صفحات را كه ورق ميزدم، وقتي عملي بسيار ارزشمند بود، آن
عمل، درشتتر از بقيه در باالي صفحه نوشته شده بود.
در يكي از صفحات، به صورت بسيار بزرگ نوشته شده بود:
كمك به يك خانواده فقير
شرح جزئيات و فيلم آن موجود بود، ولي راستش را بخواهيد من
هرچه فكر كردم به ياد نياوردم كه به آن خانواده كمك كرده باشم!
يعني دوست داشتم، اما توان مالي نداشتم كه به آنها كمك كنم.
آن خانواده را ميشناختم. آنها در همسايگي ما بودند و اوضاع مالي
خوبي نداشتند. خيلي دلم ميخواست به آنها كمك كنم، براي همين
يك روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم. به دو نفر از اعضاي فاميل
كه وضع مالي خوبي داشتند مراجعه كردم. من شرح حال آن خانواده
را گفتم و اينكه چقدر در مشكالت هستند، اما آنها اعتنايي نكردند.
حتي يكي از آنها به من گفت: بچه، اين كارا به تو نيومده. اين كار
بزرگترهاست. آن زمان من 15 سال بيشتر نداشتم، وقتي اين برخورد
را با من داشتند، من هم ديگر پيگيري نكردم. اما عجيب بود كه در نامه
عمل من، كمك به آن خانواده فقير ثبت شده بود!
به جوان پشت ميز گفتم: من كاري براي آنها نكردم!؟ او گفت: تو
نيت اين كار را داشتي و در اين راه تالش كردي، اما به نتيجه نرسيدي.
براي همين، نيت و حركتي كه كردي، در نامه عملت ثبت شده.
البته فكر و نيت كار خوب، در بيشتر صفحات ثبت شده بود. هرجايي
كه دوست داشتم كار خوبي انجام دهم ولي امكانش را نداشتم، اما
براي اجراي آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود.
ولي خدا را شكر كه نيتهاي گناه و نادرست ثبت نميشد.
در صفحات بعد و جاي جاي اين كتاب مشاهده ميكردم كه
چنين اتفاقي افتاده. يعني نيتهاي خوب من ثبت شده بود.
البته باز هم مشاهده كردم كه اعمال خوبم با اشتباهات و گناهاني
که هيچ منفعتي برايم نداشت از بين رفته! به قول معروف: آش نخورده
و دهان سوخته. هرچه جلو ميرفتم، نامه عملم بيشتر خالي ميشد!
خيلي از اين بابت ناراحت بودم. از طرفي نميدانستم چه كنم.
اي كاش كسي بود كه ميتوانستم گناهانم را به گردن او بيندازم و