🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
ابراهیم رفیقی داشت به نام محمد فرهنگ که چندین بار با ابراهیم تمرین کرده و به زورخانه حاج حسن آمده بود. او کشتی گیر موفقی در باشگاه ابومسلم بود. او ابراهیم را دوست داشت مثل دیگر کسانی که با یک برخورد با او دوست می شدند. محمد در مسابقات قهرمانی خوش درخشید و مسافر مسابقات جهانی کانادا شد.قبل از عزیمت به دعوت ابراهیم به زورخانه حاج حسن آمد. ساعتی بعد از تمرین من و علی نصرالله راهی حضور خانه شدیم.همین که می خواستیم وارد شویم با صدای فریاد ابراهیم متوجه شدیم!او داد میزد: من را بزنید اما با ممد کاری نداشته باشید همه مال ماست و ... همینکه وارد شدیم دیدیم سه نفر از همین جماعت جاهل چاقو به دست منتظر فرصت حمله هستند! محمد پشت ابراهیم پناه گرفته بود.ابراهیم هم داد میزد و... من تا وارد شدم یکی از آنها را گرفتم و چاقو را از دستش خارج کردم. علی نصرالله هم به همین صورت و نفر آخر هم با حمله ی ابراهیم روی زمین افتاد. آنها بعد از کتک خوردن فرار کردند. محمد از ابراهیم خداحافظی کرد و رفت. این محمد آن سال قهرمان مسابقات جهانی شد.بعدها هم پله های پیشرفت را یکی پس از دیگری طی کرد تا این که در سال های اخیر؛ کسوت سرمربی تیم ملی کشتی فرنگی را عهده دار شد.او محمد بنا یکی از قهرمانان ملی ما شد .