♨️طنز تلخ (۶) این قسمت: نیسان آبی که رفت! توی ماشین نشسته بودیم و داشتیم می‌رفتیم. گفتم: آقای پزشکیان گفته ما در فکر صدور انقلاب نیستیم. لبخندی زد و گفت به تعبیر حضرت آقا انقلاب مثل عطر گل‌های بهاری است؛ منتظر نظر کسی نمی‌ماند خودش فراگیر است؛ تازه باید به ایشان عرض کرد که انقلاب ما خیلی وقت است که صادر شده. شما نگاهی بکن به لبنان به سوریه به عراق به یمن و به خیلی جاهای دیگر. گفتم: یک بنده‌خدایی رفت آزمون آیین‌نامه‌ی رانندگی. افسر از او پرسید: فرض کن سر یک چهار راه، یک ماشین آتش نشانی، یک نیسان آبی، یک خودرو سواری و یک موتورسیکلت هست. حق تقدم آنها به ترتیب چطور است؟ گفت: اول آتش نشانی بعد خودرو بعد موتورسیکلت. افسر پرسید: پس نیسان آبی چی؟ گفت: نیسان آبی که همین اول رفــــــــــــــــت. او که معطل این حرف‌ها نمی‌ماند. هر دو خندیدیم. گفت: مگر اینکه منظورش این باشد که می‌خواهد مثل طرح نور نیروی انتظامی، جلوی صدور انقلاب را هم بگیرد که خوشبختانه این یکی دیگر دست او نیست. گفتم: بگذریم. رادیو را روشن کن ببینیم چه دارد؟ رادیو را روشن کرد بهنام بانی داشت می‌خواند: مگه دست توئه...