مصطفی
من گرفتارِ همان دردم که درمانش تویی
ساکنِ ویرانه ای هستم که دربانش تویی
بر خلافِ برگ های خیسِ باران خورده ام
من همان ابرِ بهارانم که بارانش تویی
هر کسی با خاطرات خوب و بدسر می کند
سردِ سردم مثلِ پاییزی که آبانش تویی
پرسه میزد یک نفردرکوچه های شهر عشق
خوش بحالِ هرکسی که ماه تابانش تویی
کوچه گردی کردم امابا دلی غمگین و تنگ
جسمِ بیجانی شدم که جانِ جانانش تویی
راه ما را از دل و تقدیرِ ما دزدیده اند
یوسفِ گم گشته ای هستم که کنعانش تویی
از یکی باشد یکی هرگز نباشد خسته ام
می روم دنبالِ آن راهی که پایانش تویی
🍀
سلام ،خوبان ایمانی مهربانان دوستان و عزیزان دلم، این را خوب می دانیم ماهی اگر دهانش بسته باشد کسی نمی تواند صیدش کند پس در جریان باشیم هیچ وقت رازمان رافاش نکنیم بعضی ها در انتظار صيد یک
اشتباه به انتظار نشته اند ،مواظب روحی که زیباست همیشه زیبا باقی بماند💐💐💐
ارادتمند.نوری ثابت 🙏