🟦دزفول به روایت کودکان
نویسنده : هستی بناء
. متولد / ۴ / ۲۶/ ۸۲
مدرسة : شهید عطوان
راوی خاطره: خانم قره بقال
در آن موقع یکی از روزهای بد ، صدام موشک و بمب های فراوانی انداخت. که بعضی از آنها به مسجد جامع افتاد و خانه های بسیاری بمب باران شدند. خانه ی ما در کوچه ی قلعه بود همه ی مردم در خیابان ها پراکنده بودند. عراقی ها موشک های زیادی به اطراف دزفول انداختند که یکی از آنها در کوچه بازار افتاد. همه فرار کردند آمبولانس های کمی در شهر بود و فقط می توانستند تعداد کمی از مریض ها را نجات دهند، به کجا بروند تا مردم مریض و تیر خورده را نجات دهند؟ بعد از چند دقیقه مردم متوجهی این شدند که حدود ۴۰ نفر از مردم کشته شده اند. و خیلی از مردم مجروح شده بودند کوچک یا بزرگ، مادربزرگ یا پدربزرگ آن قدر ترس و وحشت بود که مردم می رفتند و آدم های مجروح را از زیر خاک بیرون بیاورند. زنها همانطور داد و فریاد می زدند. در همان وقت خانه ی ما را سه بار بمباران کردند بعد خاله ی من همان وقت به زیرزمین افتاد و دست و پایش شکست اما چون بیمارستانها شلوغ بود او را شب به بیمارستان بردند که خلوت تر شده بود. همان شب که خاله ام را بردن به بیمارستان افراد زیادی در حدود ۶۰ نفر شهید شده بودند. سردخانه ها پراز شهید بود مادران و پدران شهیدان در سر خود می زدند و حسین، حسین می کردند.
.
🌹کمیته خادمین شهدا دزفول
https://eitaa.com/khademin_dez