بسم رب الشهدا برادرم! آنگاه که سینه ی انار را شکافتم، گویا غنچه ی اندوهی را در سینه ی خود شکفتم. یاد تو در من احیاء شد، آن دم که دم برنیاوردم اما خون هایی که از قلب تپنده ی انار بر انگشتانم جهید، لحظه ی شهادت تو را تداعی کرد. برادرم! یلدایی است و شیدایی! از آن شب عملیات، هرشب برای من آغاز زمستان است و جمود، شب عملیات برای تو طولانی شد که تو منتظر شهادت بودی و گویا خاک برای اهل افلاک تنگ شده بود. من اما از آن شب حافظ به دست شدم تا چشم مکاشفه ی این سالک، مرا به حقیقت رجعت تو آگاه سازد. هربار حافظ نوید از بازگشت تو داد و بی صدا گریست . برادرم! حافظ گفت فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین... خدا حافظ تو در کجاست؟ برادر گمنام من! بیا به خزانم پایانی بده... بگذار گرمای خانه، حضور تو باشد . برادرم یلدایت مبارک باد 🌹ارسالی مخاطبان برای مسابقه 25 🌷 کمیته خادمین شهدای شهرستان نایین 🌷 @khademin_naein