رفت توی نخلستان
زانو زد کنار چاه
دستهایش را گذاشت روی دیوارهی آن، در دو طرف
سرش را برد پایین، پایینتر.
شانههایش لرزید.
عکس ماه روی آب هم
داشت حرف میزد.
اول آرام و بعد بلندتر
صدای مبهم حرف و گریه به هم آمیخته بود
هق هق میکرد..😭
بعد از فاطمه حرفهایش را برای چاه میزد
کسی را نداشت دیگر...😭💔
🥀
@khademin_shohada_khondab