💠 ((دعای مکارم اخلاق مصداق جهاد تبیین))
✅ دعای (مکارم الاخلاق) مصداق عینی و برجسته ای از(جهاد تبیین) است که امام سجاد علیه السلام با شناخت دقیق از زمان و مکان و موقیعیتی که قرار داشت اقدام به تبیین و اشاعه (مکارم الاخلاق) در قالب دعا نمود، چرا که پس از رحلت پیامبر؛ امت اسلامی نه تنها از (ولایت) به (خلافت) انحراف پیدا کرد، بلکه از نظر اخلاقی نیز به انحطاط کشانده شد و دربارۀ انحطاط اخلاقی جوامع اسلامی و به خصوص شهر مدینه، روایات تکان دهنده ای موجود است؛ زیرا مردم از شدت دنیاگرایی بدان جا رسیدند که : وقتی «یزید بن عبدالملک» کنیز آوازخوان (سلامۀ القس) را از اربابش به بیست هزار دینار خرید، مردم مدینه برای خداحافظی او بیرون رفته و فضای کاخ را پر کردند و آن کنیز در میان آنها ایستاد و برایشان آوازخوانی کرد و گفت:
فارقونی و قدْ علمت یقیناً
ما لمن ذاق میتۀ من إیاب
از من جدا شوید در حالی که من یقین دارم که هر کس طعم مرگ چشید، دیگر بر نمی گردد؛
و همچنان این آواز را می خواند، در حالی که مردم پشت سر او گریه و زاری می کردند. (الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج8، ص342.)
یا نقل کرده اند: کنیزی نزد قاضی مدینه «محمد بن عمران تیمی» آواز خواند، او گوش داد و چنان تحت تأثیر آن قرار گرفت که بدون توجه کفش، آن را از شدّت شادی به گوش خود آویخت، شروع کرد چهار دست و پا راه رفتن و گوشش را در حالی که کفش آویزان بود با دست گرفته بود و می گفت: مرا راهنمایی کنید که من یک شتر فربه هستم! راه مرا باز کنید، که من شتر فربهم!(همان، ج7، ص331.)
شهر مدینه پر از زنان آوازه خوان شده بود و آنها نقش فعالی در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازخوانی و اشاعۀ بی بند و باری داشتند؛ جای تأسف است که مدینۀ پیامبر صلی الله علیه و آله در عصر اموی مرکز خوشگذرانی شده بود، در صورتی که امید می رفت مرکز تمدن و فرهنگ دینی و منبع انتظار تفکر اسلامی در جهان باشد.جز اینکه امویان این پدیده را از بین بردند تا بتوانند مرکزیّت دینی و سیاسی اش را نابود کنند. (تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی، ج2،ص704 )
«ابوالفرج اصفهانی» در شرح حال «جمیله» (یکی از خنیاگران آن عصر) خبری را نقل می کند که نمایانگر گوشه ای از فساد شهر مدینه است: هنگامی که جمیله از محلۀ سخ (که نزدیک مدینه است) به قصد حج بیرون شد! از بزرگان خنیاگر: هِیت، طُرَیس، دَلاَل، بَرْدُ الفُؤاد، نَوْمَۀُ الضُحی، فِنْد، هِبَۀ الله، مَعْبَد، مالک، ابن عائشه، نافع بن طُنْبُوره، بُدَیْعُ المَلیح، نافِع الْخَیْر و از زنان؛ فَرِهَۀ، عَزّۀ المَیلاد، حَبابَه، سَلّامۀ، خُلَیْدَه، عُقَیْلَه، شَمّاسِیَّۀ، فَرْعه، بُلْبُله، لَذَّۀُ العَیش، سُعیْده، و زَرْقاء او را مشایعت می کردند!. (أغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج8، ص368-367)
البته این اشخاص، افرادی هستند که «ابوالفرج» نام برده است که از بزرگان خنیاگران عصر خویش بوده اند. حال اگر شاگردان آنها را در نظر بگیریم و همچنین اگر افرادی از بزرگان موسیقی و غنا را نیز در نظر بگیریم که به بدرقه نرفته بودند، رقمی به دست خواهد آمد که باور کردن آن دشوار است.
وقتی وضع اجتماعی و اخلاقی مدینه که قبله گاه، مرکز و محل تأسیس حکومت اسلامی می باشد، بدین قرار است، می توان حدس زد که شام، بصره، کوفه و دیگر بلاد سرزمین های اسلامی در چه حالی بر سر می برده اند. :(تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی، ص104.)
عایشه، دختر طلحه، بزم های مختلط از زن و مرد ترتیب می داد و در آن "عزۀ المیلاء" از آوازه خوانان مدینه، در آن آواز می خواند.( الشعر و الغنا فی المدینۀ و مکه لعصر بنی امیه، شوقی ضیف، ص50.)