از نخل بی‌سر آن قدر سرو و صنوبر ساخت تا عزّت امروزۀ ما را مقدّر ساخت آوازه‌اش در کوچه و پس کوچه پیچیده از خاک مُرده این مسیحا کوهی از زر ساخت دیروز دل‌ها تحت تـأثیر کلامش بود با منبر خود مادرانی کاوه‌پرور ساخت میراث‌دار او بـسیج چند میلیونی‌ست با میثم و مقداد و حجر و حمزه لشگر ساخت چشمان او دنبال تقریب مذاهب بـود از شیعه و سنی برای هم بـرادر ساخت پیر و جوان بر روی لب الله اکبر داشت این عارف بالله شهری حیرت‌آور ساخت دنیا مرید مکتب "طیب" سرشت اوست سربازهایی مثل حر پاک و مطهر ساخت مشکل‌گشای خط شکن‌های دو کوهه شد با هر دعا راهی برای فتح خیبر ساخت دامان او مهد تمـامیّ شهیـدان بـود صیاد و زین الدین و چمران و هنرور ساخت در روضه‌های آتشـین کوثری هر بار آهی کشید از دل جماران را معطر ساخت