✨درحسرت دیدارتو آواره ترینم✨
#پارت187
با احساس تکون خوردن چیزی زیر سرم چشمام رو باز کردم چند ثانیه طول کشید تا موقعیتم رو درک کنم
-بیدارت کردم؟
سرم رو از روی پاهاش برداشتم و گفتم:
-وای ببخشید نمیدونم چطور خوابم برد ، ببخشید اذیت شدی
سر به زیر لبخندی زد و گفت:
-نه اذیت نشدم ،سرت بهتره
-آره خیلی بهترم
نگاهی به ساعتم انداختم باورم نمی شد یک ساعت خواب بودم ،باید اعتراف کنم شیرین ترین خوابی بود که تا حالا داشتم
دوباره نگاهم رو به صورتش دوختم از دیدنش سیر نمی شدم کاش میشد این فاصله رو برداشت
*
از زبان نگار
روزها پشت سر هم می گذشت و من بی صبرانه منتظر اعتراف امیر علی بودم تمام حرکاتش چیزی جز دوست داشتن رو نشون نمی داد ولی نمی فهمیدم چرا چیزی نمیگه
-نکنه اصلا دوستم نداره ؟ و من دارم خیال بافی می کنم
پس اگه دوسم نداره این حرکاتش چیه ؟چرا داره من رو به خودش عادت میده ؟
هرچی بیشتر فکر می کردم بیشتر به این نتیجه می رسیدم دوسم داره حرکت دیروزش که اصلا قابل انکار نبود
دیروز غروب وقتی با هم به بازار رفته بودیم یه پسره عمدا به من تنه زد و امیر علی هم حسابی از خجالتش در اومد و تا می تونست کتکش زد
اصلا فکر نمی کردم امیر علی اهل دعوا باشه
وقتی خون کنار لبش رو دیدم دلم آتیش گرفت دستمال تمیزی از کیفم بیرون کشیدم و روی زخم لبش گذاشتم در حالی که نگاهش رو توی چشمام دوخته بود گفت: