_خوبه اعتراف میکنی خرسی! توخرس بودنت شکی نیست اما من زورم زیاده جانم.. وزن تو واسم حکم یک کیلو هویجم نیست! _خرس خودتی! آره یادم باشه رفتم خونه واست اسفند آب کنم حمالی بهت میاد! کلافه انداختم تو ماشین و خودشم نشست وحرکت کرد! _کجا؟ عصبی بود... نگاهی با غضب بهم انداخت وگفتم: _همون قبرستونی که ازش اومدیم! _من گشنمه..! _کارد به شیکمت بخوره رفتی خونه یه چیزی بخور! _هوی بامن درست صبحت کن ها.. فکرنکن زورت زیادتره ها!!! _دو دقیقه خفه میشی؟ واقعا داری دیونه ام میکنی! باشه شام برات میخرم بعد میریم خونه!! _ ایشاالله بیام سرقبرت.. شام توسرت بخوره.. منو برسون هتل میدونم چیکارت کنم! _هرغلطی میخوای بکن! یه دفعه میون دعوا یاد نسیم و دوست پسرش بنیامین افتادم! _یه چیزایی از نسیم خانوم هم میدونم خیلی دلم میخواد آقای پندار هم بدونن! یک دفعه کنار خیابون زد روی ترمز وگفت: _چه غلطی کردی؟ _ببین سرم گیج میره حالم خوب نیست که الان دهنتو جر ندادما!! بامن درست حرف میزنی یا چشم هامو ببندم روهمه چی؟؟؟ _تو از نسیم چی میدونی که من نمیدونم؟ هان؟ _به تو مربوط نیست به بابات میگم خودش بهت میگه! _حرف نزنی به ولای علی باماشین از روت رد میشم و یک برگ بیمه هم بیشتر صرفت نمیکنم!