نداختن به خیرین چندین هزار خانواده محروم را کمک رسانی میکنم ولی چه کنم که درد زمانه کاری کرده که قضاوت کنندگان زمانه ، به ما اخوند غارتگر میگویند وبه شما زحمت کشان عرصه ورزش که خاک زمین خورده اید ،البته این طلبه کاری ندارد که شما چه میزان خاک خورده اید، ولی اهل انصاف میدانند خاک زمین را سلیمانی ها وباکری ها وهمت ها خوردند که هیچ وقت هم دنبال درمان ریه بیمار خود ازاین خوراک خاکی برنیامدند ، وچه بسا در زمانه وارونه سلیمانی ها خون خود را به خاک هدیه کردند تا این خاک در زیر چکمه اجنبی ها قرار نگیرد ....البته کسی به زندگی لاکچری شما گیر نداد اما !!! 🍒 امیر جان صداوسیمای بی حساب از شما مصاحبه محکومیت انقلاب ۴۳ ساله را پخش میکند واینقدر از شما وسایر سلبریتی ها تمجید بی حساب میکنند که بعضی شمارا اسطوره خطاب میکنند به حدی که روزی خواهری از ستاد نماز جمعه ما میگفت فردا جلسه نگذارید فوتبال است 🍒 امیرو جون ،با این همه پول که به جای اشتغالزایی از صنعت نفت و تراکتور و مس به حلقوم فوتبال ریخته شده باز نظام‌را متهم‌به بی عدالتی ۴۰ساله میکنید اما تحقیق کن‌ ، در سیل پلدختر کدام قشر با گذاشتن عمامه به سر گل ولای خانه های مردم را تخلیه کرد ، در زمان دفاع مقدس کدام قشر اندازه روحانیت شهید داد ، درنهاوند کل طلبه ها ۱۰۰نفر نبودند اما ۱۶ نفراز آنها شهید شدند ، اکنون شما صاحبان قراردادهای میلیاردی تحقیق کنید ، حقوق یک روحانی که تحصیل میکند و تبلیغ دین اسلام را انجام میدهد حتی به ۲میلیون تومان هم نمیرسد واهل انصاف میدانند قرار داد چند میلیاردی یک فوتبالیست میشود اندازه حقوق ۲هزار روحانی ، البته من کاری با اقازاده های مرفه بی درد ندارم ،عددی هم نیستند ،اما چرا همیشه ما متهم هستیم ....یک دلیل بیشتر ندارد وآن هم اینکه ما یاد گرفته ایم روی خون شهداء پا نگذاریم ،اری زخون هرشهیدی لاله روید مبادا روی لاله پاگذارید ...یا حق ایام عزت مستدام ... بنده کمترین علی محمد لروند امام جمعه کنگاور ۱۶ مرداد ۱۴۰۰ [8/8،‏ 15:25] مجید خلیلیان: ‌ 📚 داستان کوتاه "کرامت امام رضا در حق دزد" تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام. رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار. "ابراهیم جیب بر کی بود؟!" از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد! حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!" رئیس کاروان با خودش گفت: خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال! اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم." رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده. بالاخره پیداش کرد! گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟ (ولی جریان خوابو بهش نگفت) ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین 50 تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! " رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم." فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!" ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم. کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن! اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد! رئیس گفت: "ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!" ابراهیم خندید و گفت: وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد! همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: "ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟" چون "حضرت به من فرمودن،" حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟ ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت: یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟ از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید." و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت حق پیوست اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي.... [8/8،‏ 16:08] مجید خلیلیان: در زیارت عاشورا چیزی حدود هجده دعا می‌کنیم که متناسب با آن، هجده مقام را از خدا می‌خوا