🌸 زنگ تفریح 🌸 بازنشسته هارا اذیت نکنید !!!! بعد از اینکه حاج نورالله بازنشسته شد،حضور او در خانه دائمی شد و انتقادات وی از همسرش به ویژه در مورد خانه و آشپزخانه ، و بحث و گفتگو و فریاد مکرر او برای چیزهای بی اهمیت و غیره زیاد بود. همه فاميل روزی را که حاج نورالله بازنشسته شد، نفرین می کردند🌸 با این حال حاج نورالله متوجه شد که همه از او ناراحت هستند. بنابراین تصمیم گرفت راهی پیدا کند تا حضور خود را در خانه کاهش دهد. او با قدم زدن در پارک و مراکز خرید برنامه ای برای زندگی خود تنظیم کرد. او به طور هم زمان با یک خانم همکار ۳۸ ساله ملاقات کرد که در گذشته با او کار می کرد. او از وضعیت جدیدش برای خانم تعریف کرد. خانم همکار به او گفت: گوش کن، من در خانه تنها هستم و شوهرم مدتها پیش درگذشته است و من بچه ندارم .. بیا باهم ازدواج کنیم 🌼 حاج نورالله از این حرف خوشش امد وبا خانم رفت و طبق شرع با او ازدواج کرد. صبح روز بعد، او به خانه بازگشت وهمسرش از او پرسید: دیروز کجا بودی؟ او پاسخ داد کار پیدا کردم همسرش خوشحال شد، زیرا می خواست از شر او خلاص شود ، و گفت: خیلی خوبه، شما هنوز جوانی، خوب کاری کردی، اینطوری هم خودتان را مشغول میکنی و هم برای ما خوبه. اما شغل جدید شما چیست؟ حاج نور الله پاسخ داد: نگهبان شب هستم زنش بهش گفت: عالیه، شغل بابرکتیه ! القصه، فعلاحاج نورالله هر روز صبح خسته از شغل جدید و شبانه خود از خانه همسر دومش برمی گردد وهمسر اولش برایش صبحانه آماده می کند و بعد از صبحانه به او می گوید : برو بخواب واستراحت کن شوهر عزیزم، بعد از ظهر ناهار رو آماده میکنم و بیدارت میکنم تا دوباره با نشاط و پرانرژی بروی به سرکار جدید خودبروی اینطوری حاج نورالله، اعتبار و احترام خودش را دوباره به دست اورد و وقت خود را با چیزی مفید پر کرد. و به خانواده اش نیز آرامش بازگشت. حالا اگربازنشستگان عزیز دچار مشکلی شبیه حاج نورالله شدند، از تجربه ایشان بهره مند شوند 🌼🌸الهی که همه آرزومندان، زودتر از موعد بازنشست شوند!🌼🌸 با احترام *اداره اموربازنشستگان*