📝 | پیامی با جوهر خون 👈 حضور حماسی مردم در مراسم های رئیس‌جمهور شهید را چگونه باید تحلیل کرد؟ 🔹️ اسب، آرام بود و زیبا؛ با خالی سفید بر پیشانی. زنان پارچه‌های سیاه را آوردند و با دقت و ظرافت آن را سیاهپوش کردند، از انتهای یال تا دم. شالی سبز و سرخ هم گردن حیوان را پوشاند. جوانها از سیاه چادر دو برنو آوردند و تفنگ‌ها را از دو سوی پهلوی اسب آویختند. یکی عکسی آورد و روی پارچه سیاه، کنار برنو آویخت. ساده و سیاه و سفید؛ نقاشی صورت آن بزرگی که از دست رفته بود. 🔹️مردان در چند ردیف به صف ایستاده بودند، همه سیاه پوش. پشت به کوه و رو به آفتاب. بیشترشان روی پیراهن سیاه، چوقا هم به تن داشتند، با کلاه سیاه. چند نفری روی چوقا قطار فشنگ بسته بودند و تفنگ سر‌شانه‌شان آویزان بود. صورت‌ها آفتاب سوخته بود و چشم‌ها قرمز. افسار اسب را دست یکی از مو سفیدهای ایل دادند. مردِ لاغر و کشیده، آرام آرام گام برمی‌داشت و اسب به دنبالش روان بود. گاگریوخوانی شروع شد. مردان به سینه می‌زدند و اشک به آرامی بر صورت آفتاب سوخته‌شان می‌غلتید. زنان اما شیون می‌کردند و بی‌بی گل از همه بی‌تاب تر بود. با ظرف آتش و اسفند در دست. یادش آمد که در اولین سفر سیدابراهیم به چهارمحال و بختیاری، وقتی شنیده بود رئیس جمهور به کوهرنگ آمده و ممکن است از کنار روستای آنها هم عبور کند، نامه‌ای نوشته بود و خود را رسانده بود لب جاده خاکی. با خودش گفته بود نامه را به دست یکی از همراهان هم برسانم خوب است دیگر، اما رئیس جمهور شخصاً نامه‌اش را گرفت و پیگیری کرد. 🖤 🔎 ادامه را بخوانید: khl.ink/f/56563