سلام....ایمان هستم😘...اقا ی شب سرد ❄️و خیلی خیلی تاریڪ 🌑زمستون با بابام تو خونه حرفم شده بود 😪و از خونه زدم بیرون تو حال و هوای خودم بودم و دستامو ڪرده بودم تو جیب شلوارمو🚶‍♂ سرمم پایین بود داشتم ب حرفا بابام فڪر میڪردم و اعصابم فوق العاده خط خطی بود 😡ی لحظه یاد ی حرفش افتادم و زدم ب سیم اخرو ی پلاستیڪ زباله⚫️ دم در ی خونه بود رسیدم بهش و محڪم با لگد زدم زیرش💥👟 ڪ ی دفعه دیدم ی چیزی مث توپ پرت شد تو خیابون و(ببخشید بی تربیته)🥴بلد داد زد بیشععععوررر مگه مرض داری بلند شد گذاشت دنبالم...اقا نگو این مرد همسایمون معتاد🧟‍♂ بود و ی لباس ی دست مشڪی🕴 هم پوشیده بود و چون هوا هم سرد بود مث مار چمبره زده بود دم در نشسته بود و چون هوا خیلی تاریڪ بود و اینم خیلی ریزه پیزه بود من فڪر ڪردم پلاستیڪ زبالس گذاشتن دم در....خلاصه تا سه تا خیابون دنبالم میدوید🏃‍♂🏃‍♂ و فوش میداد🤧 شادی و نکات مومنانه👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆