سلام
خواستم یه خاطره بگم از برگزاری یادواره شهدای شهرمون
حقیر ساکن گرگان هستم. یکی از سالها که یادوراه ی شهدا رو داشتیم برنامه ریزی میکردیم قرار بر این شد چون فصل تابستون هست و وفور نعمت میوه در شمال؛ بنابراین جهت تهیه ی خیار برای پذیرایی مهمونهای یادواره، مستقیم از مزرعهی یکی از دوستان به مقدار لازم بیاریم تا هم تازه تر باشه و هم اینکه پولش رو ندیم😂😂
این دوست عزیز به ما گفت خیار چیدم و گذاشتم جلوی نانوایی روستاشون.
ما هم از خدا خواسته رفتیم و همه ی خیارها رو برداشتیم و آوردیم👌👌 البته تعجب کردیم چقدر حجم خیارها بیش از مقداریه که باید به ما میدادند😏😏😏
بالاخره خیارها رو آوردیم و همه رو هم دادیم به مهمونها و اضافه ها رو هم در راه شهدا خیرات کردیم😂😂😂
فرداش شنیدیم که کلانتری داره دنبال دزد خیارهامیگرده. نگو که ما خیارهای چیده شده ی یه بنده ی خدای دیگه رو اشتباهی برداشتیم آوردیم و ادامه ی ماجرا😘😘😘
رفتیم مراسم رو کم خرجتر برگزار کنیم نشد که بماند و حتی پول ششصد کیلو خیار هم افتاد گردنمون😡😡😡
#خاطره_بازی😍🤦♀🤦♂
http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
👆👆👆👆