خاطره عوارضی☺️☺️
چند وقت پیش داشتیم میرفتیم قم همسرم پشت فرمون بود تو عوارضی اول رسید گرفت داد به من که پشت نشسته بودم گفت نگه دار عوارضی بعدی میخوام منم دادم به خواهرش که کنارم نشسته بود ولی حواسش به ما نبود رسیدیم عوارضی دوم همسرم گفت رسید
منم زدم پهلوی خواهر شوهرم گفتم مریم رسید
گفت آهان باشه بعد زل زد بیرون
گفتم رسید گفت باشه دیگه فهمیدم باز زل زد بیرون
بازم گفتم مریم رسید گفت بابا رسید که رسید فهمیدم رسیدیم ول کن دیگه اه 😒😒😒😒
یهو فهمیدیم چه سوتی داده با همسری جلو کارمند عوارضی یهو زدیم زیر خنده مریم خودش بازم نفهمید😂😂😂
به زور توجیه کردم که داستان چیه و رسید یا همون قبض رو بده
خلاصه تو حرم تا چشممون به هم میوفتاد میزدیم زیر خنده 😂😂
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak