✅تلنگر
✍به یک بزرگی گفتند: بچه ی شما بی ادب است.
گفت: چه کرده است؟ گفتند: سقایی مشک آبی روی دوشش بود و می رفت. بچه ی شما یک سوزن به مشک آب فرو کرد و این آب هایش خالی شد. آن بزرگ خیلی ناراحت شد، رفت به همسرش گفت. همسر شروع کرد به منقلب شدن و گفت: باید اینطور باشد. گفت: چرا؟
گفت: من وقتی حامله بودم، از کنار درخت اناری گذشتم، انار مردم بود. دهنم پر آب شد، یک سوزن در انار فرو کردم و از این سوراخ آب انار را خوردم. آن آب انار خلافی که خوردم، باید... من سوزن به انار زدم، باید بچه ام به مشک سوزن بزند.
الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
@khandehpak