هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
سلام این خاطره مال داداشمه یه دهه شصتی شیطون😁 خلاصه این دیگه خیلی شیطونی کرده بود مامانم برای تنبیهش داخل اتاق زندانی کرده بودش مامانم می بینه یه ساعت گذشته و صدایی نمیاد🥺 مامانم با خودش میگه یا علی این داره بازم یه خرابکاری میکنه🏃‍♀ در اتاق رو که باز میکنه میبینه گچ دیوار به سمت کوچه رو اندازه قد خودش تراشیده😢 مامانم میپرسه داری چیکار میکنی؟ داداش جونم گفته دارم فرار میکنم😜 مامانم میگه مونده بودم بخندم گریه کنم ؟؟؟؟؟ آخه دیوارهای خونه رو تازه رنگ زده بودن😂😂😂😂😂 😂 😅 ┄┅┅❅👧😂😍😂👶❅┅┅┄ @sotikodak