هدایت شده از سوتی،طنز،دیدنی ها
سلام به همه عید مبعث مبارک خوبید خانوما همگی عالی هستین وجدانا چقدر ما سوتی میدادیم و خودمون خبر نداشتیم😂😂😂😂میخام یه سوتی از گل پسرم براتون تعریف کنم چند سال بعد ازدواجمون با هزار جور گرفتاری یه قطعه زمین خریدیم و شروع کردیم به ساخت نیمه کاره بود بخاطر اینکه نخایم اجاره بدیم و پول رهن رو بگیریم و خرج خونه کنیم یه اتاق رو آماده کردیم و نقل مکان کردیم اونجا اون موقع من دو تا بچه داشتم و کلاس سوم ابتدایی بودن بچه ها با سرویس میرفتن مدرسه بچه هام که تو عالم بچگی خودشون از داشتن چنین خونه ای خجالت میکشیدن موقع سوار و پیاده شدن پشت در خونه خودمون وا نمیستادن و میرفتن پشت در یکی از همسایه ها که خونه شیک و نوساز بود 😂😂😂😂البته اینو من بعد فهمیدم القصه دم دمای عید بود و بجه ها داشتن به تعطیلات نوروزی نزدیک میشدن یه روز پسرم اومد از مدرسه خوشحال و خندان یه پلاستیک دستش بود و میگفت مامان بدو مامان بدو که بهم کلی جایزه دادن😁😁😁😁 اومد داخل در پلاستیک رو باز کردم دیدم یه دست بلوز و شلوار و کفش برای مهمونی و یه دست لباس راحتی هم برا تو خونه بهش دادن گفت معلم گفته چون بچه خوبی بودی بهت جایزه دادیم منم خوشحال شدم گفتم خدا خیرشون بده دل بچمو شاد کردن چون بخاطر مخارج ساختمان دستمون واقعا خالی بود آقا فردا باز این بچه رفت مدرسه اون روز مادرم هم منزل ما بود و داداشم هم تو همون مدرسه پسرم درس میخوند باز مثل دیروز پسرم اومد با ذوق و شوق مامان بدو که امروزم کلی بهم جایزه دادن😳😳😳😳😳😳😳گفتم امروز واسه چی گفت خب من خیلی خوبم 😂😂😂😂😂پلاستیک رو باز کردم دیدم یه دونه مرغ هست با چند کیلو برنج و یه مقدار حبوبات 😳😳تعجب کردم مامانم از پسرم پرسید علی مادر جون به همه دادن به حسین هم دادن (داداشم )گفت نه مامانی چون حسین اذیت میکنه تو مدرسه چیزی بهش ندادن مامانم هم گفت خاک تو سرش 😂😂ای بچه آدم نمیشه شب که شوهرم اومد براش گفتم گفت دیگه نزار بره مدرسه چون فردا آخرین روزی بود که میرفتن مدرسه یعنی چی بما مرغ و برنج دادن مگه ما مستحق هستیم و از این حرفا 😂😂😂😂😂خلاصه صبح به پسرم گفتم امروز نمیخاد بری مدرسه گفت من میخام برم امروز معلم گفته پیک نوروزی میدن اگر نرم دعوام میکنه خلاصه آماده شد و رفت و نگم براتون ظهر که اومد باز یه کوله بار دستش بود 😂😂😂😂😂😂😂😂😂اینبار یه جعبه شیرینی و چند کیلو میوه و یه مقدار لوازم تحریر بود دیگه دهنم باز مونده بود که چرا به این بچه اینقدر جایزه میدن اونم این چیزا دیگه عقلم نمیکشید یه زنگ به مدرسه بزنم یا برم سوال کنم😂😂😂😂😂بماند که پسرم تو ایام عید هر کی اومد خونمون گفت این شیرینی که می خورید جایزه منه و تو مدرسه دادنم و مرغ هم تو یخچاله 😂😂😂😂هر چی هم می گفتم نگو زشته میگفت میخام به همه بگم چه پسر خوبی هستم و کلی جایزه بهم دادن خواهرای گلم که شما باشید تعطیلات عید تمام شد و بعد دو هفته ای که رفتن مدرسه جلسه انجمن اولیا گذاشتن و باید میرفتیم مدرسه وقتی من رفتم دیدم معلم بچم یجوری نگام میکنه اما متوجه چیزی نشدم تا اینکه خودش اومد جلو و بهم گفت خانوم تسلیت میگم انشاالله غم اخرتون باشه ما رو در غم خود شریک بدانید و شرمنده که نشد بیایم تو ختم شرکت کنیم اخه اخر سال بود و سرما شلوغ😳😳😳😳😳هنگ کرده بودم گفتم کی مرده چی میگین شما ؟ختم کی بیاین؟یهو گفت شوهرتون مگه آقای حق شناس فوت نکردن ؟وای پناه بر خدا کی گفته ؟چرا دارین مزخرف میگین کی میگه شوهرم فوت کرده خدا نخاد 😒😒😒😒یهو گفت خانوم پسرتون گفت باباش فوت شده و ما هم قبل عید کلی براتون چی فرستادیم وای نمیدونید چه حالی بودم پسرم رو صدا زدم و با هم رفتیم تو دفتر مدرسه از پسرم پرسیدم علی مامان تو گفتی بابات فوت شده گفت نه مامان آقای سرویس اومد تو مدرسه گفته😳😳😳جریان از این قرار بوده که گفتم پسرم هر روز در خونه همسایه وامیساده این بنده خدا یک ماهی قبل عید فوت کرد و رو در و دیوار همه جا آگهی و پلاکارت تسلیت زده بودن علی هم که میرفته پشت در اینا وامیسه راننده هم فکر میکنه شوهرم فوت شده دیگه نمیکنه اسم رو بخونه لااقل از علی می پرسه این خونه شماست پسرم هم که نمیخاسته به حساب خودش ابروش بره میگه اره و راننده سرویس میاد تو مدرسه و به همه میگه پدر حق شناس فوت شده😂😂😂😂😂😂😂و تموم اون هدیه هاو به قول پسرم جایزها کمک خیرین بود که بما میشده😂😂😂😂😂😂دمشون گرم اون سال کلی بما کمک شد نمیدونید وقتی واسه شوهرم تعریف کردم چقدر خندید و سریع وام گرفتیم و نمای خونه رو درست کردیم تا یکی دیگه برامون حلوا نیاورده 😂😂😂😂خدا سایه هیچ مردی رو از سر خانوادش کم‌نکنه 😂 😅 ┄┅┅❅👧😂😍😂👶❅┅┅┄ @sotikodak