✍️خاطره ای از حضرت امام خمینی
🔹پس از چندین ماه پیگیری و اصرار، سرانجام حضرت امام خمینی رحمت الله علیه اجازه دست بوسی داد و فرماندهان و مسئولین عقیدتی سیاسی برای دست بوسی حضرت امام عازم، جماران شدند و در کوچهی منتهی به خانه حضرت امام تجمع کردند.
🔹همه با کمک و راهنمایی انتظامات در یک صف قرار گرفتند و منتظر اجازه حضرت امام شدند و من که جزء نیروهای انتظامات بودم، وارد حیاط منزل امام شدم، دیدم حضرت امام روی تخت ساده خود در اتاق نشسته و مشغول مطالعه روزنامه است و در حین مطالعه، گه گاهی، کنار روزنامه یاداشتی مینوشت.
🔹وقتی همه جمع شدند مسئول دیدار از حضرت امام اجازه گرفت تا عاشقان و دلدادگان آن حضرت برای دست بوسی وارد حیاط شوند و ایشان با برخواستن از جای خود، اجازه ورود داد و به ایوان منزل آمد.
🔹هوا بسیار سرد بود، حاج آقای توسلی عبای خود را بر دوش حضرت امام انداخت اما از آن جایی که همه سردشان بود؛ حضرت امام عبا را از روی دوش خود رد کرد و بدون عبا روی صندلی، لب ایوان نشست.
🔹حاج آقای توسلی دید در این هوای سرد، حضرت امام بدون عبا سردش میشود، لذا اجاق برقی داخل خانه را آورد و در کنار حضرت امام به برق وصل کرد و حضرت امام بلافاصله با تندی خاصی برخواست و آن را از برق درآورد.
🔹چرا که حضرت امام از این که بین او و دیگران فرق گذاشته شود و برای وی امکانی بیش از دیگران فراهم شود و او امکانی داشته باشد که دیگران نداشته باشند؛ بسیار رنج میبرد و به شدت پرهیز میکرد. بر همین اساس نه عبا را پذیرفت و نه اجاق برقی را گذاشت که روشن بماند.
🔹افراد یکی یکی وارد حیاط منزل حضرت امام میشدند و پس از دست بوسی از منزل خارج میشدند. یکی از روحانیون هنگام دست بوسی، در باره وظیفه طلاب نسبت به ادامه تحصیل یا حضور در جبهه از حضرت امام سؤال کرد و ایشان فرمود:
🔸اگر به شما در جبهه نیاز است باید به جبهه بروید. پیروز شدید میتوانید درس بخوانید اما اگر جمهوری اسلامی شکست بخورد؛ نه از اسلام خبری میماند نه از حوزه که بخواهید درس بخوانید.
#امام_خمینی
📝 📘📝 📙📝 📕
🌐
https://dla.ir/
🆔
@safarzadeh_tehrani