🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۱۵
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
قهقهه شیطانی ۲
📌 در بالای شهر و ابتدای این بزرگراه مشاهده کردم که یک لوله بسیار قطور قرار دارد و فاضلاب را به داخل این بزرگراه می ریزد!
📌 یکباره دیدم که شیطان، با چهره ای بسیار زشت، با لباس هایی سیاه، مانند یک پیرزن در کنار این لوله قرار دارد و
خنده های مستانه سر میدهد؟ بعد باتعجب دیدم که در اطراف شیطان، صدها شیطانک که شبیه جنین انسان اما با بالهای کوچک بودند، حلقه زده و با او خوشحالی می کردند.
📌 شیطان با خوشحالی پایین بزرگراه را نشان می داد و خوشحال بود که بیشتر مردم در این کثافات و فاضلاب غرق هستند. شیطانک ها مانند مگس هایی که گرد کثافت حلقه می زنند، با خوشحالی در کنار شیطان می چرخیدند. آنها ظرفهایی مملو از فاضلاب را به شیطان می دادند تا او بر سر مردم بریزد. با خودم گفتم به شیطان حمله کنم، اما دیدم حریفش نمیشوم.
📌 به خاطر نفرت از صدای شیطان، سریع از آنجا دور شدم. سرم را به اطراف چرخاندم. آپارتمان ها و ساختمان های اطراف بزرگراه را نگاه کردم. از در و پنجره بیشتر این آپارتمانها، کثافت و نجاست و چیزی شبیه همان فاضلاب ها بیرون می زد که در اتوبان بود!
📌 بالاتر آمدم و داخل برخی واحدهای آپارتمانی را نگاه کردم. دیدم که مردم، خانوادگی جلوی تلویزیون نشسته و مشغول تماشا هستند، اما تمام منزلشان را نجاست و فاضلاب پر کرده. عجیب اینکه اینها هم به این شرایط راضی بودند و شکایتی نداشتند! خدای من چه می بینم!؟ اینجا همین تهرانی است که من در آن زندگی می کنم؟!
📌 کمی که با دقت نگاه کردم، دیدم در بین طبقات ساختمانی، واحدهایی وجود دارند که گل های محمدی از در و دیوار آنها آویزان است؟ نه تنها از کثافات خبری نیست، بلکه بوی عطر و نور درخشان این خانه ها، فضا را پر کرده است، اما تعداد این واحدهای نورانی در مقابل واحدهای تاریک و آلوده کمی کمتر بود. من دیدم که آن خودروهای تمیز، به همین منازل نورانی وارد می شدند.
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59