سلام به همگی
ممنون میشم با خوندن داستانم بهم کمک کنید و منم مثل خواهر و دختر خودتون بدونید
من اسفند سال گذشته به صیغه آقایی در اومدم که روز اول که دیدمش هیچ حسی نداشتم بهش و اصلا رفتار و ظاهرش رو نمیپسندیدم ولی خانواده اصرار کردند که اخلاق و ایمان و خانواده داره و منم به اجبار قبولش کردم
تو این راه از خدا و ائمه هم کمک خواستم که با وجود اینکه ظاهر این آقا به دلم نیست ولی بهم بفهمونید که این مرد آینده منه
گذشت و بعد از صیغه ایشون خیلی خیلی به من محبت میکنند ، چه کلامی ، چه فیزیکی ، همه جوره منو میخواد و برای آرامش و خوشحالی من هر کاری میکنه منم تا حدی دوستش دارم ولی نه به اندازه اون ، چند بار هم سر مسائل مختلف باهاش بحثم شد
که ایشون سکوت میکردند و حق رو به من میدادند.
بعد از صیغه متوجه شدم که ایشون علائم یک انسان عادی رو ندارند ، همراه ایشون رفتیم دکتر و فهمیدیم ک تیرویید دارند و وضعیت آنزیم های کبدی هم مشخص نیست
ایشون به من قول هایی دادن که عملی کنند و از حق نگذریم تا الان خیلی ها رو عملی کردن ، پیگیر سلامتی شدن ، بخاطر من باشگاه رفتن و حتی تمرین های قد انجام میدن که قد دلخواه من رو داشته باشند ، دنبال گواهینامه رفتن ، و هزار کار و محبت دیگه ،
ایشون حتی به خاطر من دنبال درمان جای جوش صورتشان هم رفتند و هنوز هم پیگیرن.
پدرم هم تعهد کتبی از من گرفته که این آقا رو همسر رسمی خودم بدونم و دیگه حق ندارم اما و اگر تو کار بیارم ، لازم به ذکره ک فامیلا هم بیخبرن هنوز
با دادن تعهد به پدرم ، افسردگی گرفتم ، انگار قبلش بیشتر میخواستمش ، میترسم وارد زندگی بشم و پشیمون شم ، اون واقعا پسر خوبیه ، با هوش ، دانشگاه شریف درس خونده ، کارش هم خوبه ، ظاهرش رو هم کلا به خاطر من تغییر داره ، منم دوست دارم که عاشقش باشم ، اما میترسم ، هیشکی رو هم ندارم که حرفمو بفهمه ، دیگه نه نمیتونم بگم چون بدبخت میشم ، از کارما میترسم چون دلش میشکنه و هم خونه امن پدری میشه جهنم سرکوفت
ی راهکار بدین بهم ، ختم و دعا و نماز که محبتش بیفته به دلم و عاشقش بشم
من ایشون رو از حرم یک امام درخواست کردم ، که از قضا هم اسم اون امام هم هستن ایشون
دلمو قرص کنید ، من هیشکی رو ندارم
🎀
@delbrak1🎀