سلام
اینجانب یه مادرم.
تجربه چند روز پیشم را دراختیار بانوان میگذارم باشد روزی این تجربه نوری شود در اخرتم 😔
دختری دارم ۱۰ ساله بنا به اقتضا سنش همش از درس فراری ویکسره خانه را ریخت وپاش میکنه.
من یک شب واقعا سرش داد زدم و گفتم چرا منو اذیت میکنی ونه تنبیهی ونه کتکی فقط داد زدم و گریه ..
از ان طرف همسرمم کارهای مربوط به خودش را که درخانه باید انجام میداد تاخیر می انداخت .
منو میگین شاکی ....
فقط گریه ودادزدم پیش دخترم .....به خدا گفتم خسته شدم ........من خسته ام.
خلاصه این روند من ادامه داشت تایک روز خواهر شوهرم زنگ زد من از کارهای همسرم ودخترم وخسته شدن گفتم واین موضوع را گفتم که 🤫🤫🤫 میخوام یه چند روزی از خونه برم ....کسی بامن کاری نداشته باشه ومسئولیت نداشته باشم
😃😃😃😃😃 خوشحال وخندان
....یکی دوروز بعد دچار حال بدی شدم و بیمارشدم
رفتم دکتر ....
دکتر گفت عزیزم شما نیاز به استراحت ورسیدگی دارید و بیماری شدید .
من رفتم بیمارستان ...
اونجا منو میگید دلتنگ خونه شدم💔
...دخترم پشت تلفن گریه ...
همسرم از اون ور بیقرار
من بدتر ....
از کجاش بگممم
یک روز ونصفی ..من بیمارستان بودم ...ولی انگار هم اتاقیم را خدا روزیم کرد ...گفت چرا تو انقدر ناشکری میکنی ...
به اقاجان امام زمان وامام سجاد که تولدشون بود گفتم ...
خلاصه من که باید تا چند روز بیمارستان میموندم دکترم یهویی منو سوپرایز کرد گفت برو خونه .....
اومدم خونه نماز که خوندم ...قران راباز کردم ...دیدم به من گفت و همه چیز رامسخر شما کردیم که شکر گذار باشید
منو میگید گریه کردم ....رفتم توی افق محو شدم😁😁😁😁