🌷💫🌷💫🌷💫 زیادی برای قائل بود. حتی برای رفتن به هم از او اجازه می‌گرفت. اگر کارش طول می‌کشید و وقت برگشتن شوهرش می‌شد سریع بلند می‌شد و می‌گفت باید بروم و غذای حاجی را آماده کنم. این را که می‌گفت، دیگر کسی اصرار نمی‌کرد، می‌دانستند که از حرفش بر نمی‌گردد. 📚 کتاب تعبیر یک خواب صفحه ۳۰ 💞مذهبی ها عاشق ترند 💞 @khanvade_asemani