یه بار قرار بود واسم خواستگار بیاد تو خونه بابابزرگم . منم ندیده گفتم نمیخوام و اینا به هر حال اومدن و منم تا آخر مجلس خواستگاری برادر داماد رو با خودشون اشتباه گرفته بودم. چای رو که تعارف کردم برادر داماد چای نخواستن اونقدر ازشون بدم اومد تا بعدش متوجه شدم که اشتباه میکردم حالا بعدش هر چی فکرمیکردم هیچی از خود آقای داماد یادم نمیومد😐😕 کانال خاطرات سمّی خواستگاری @khastegarybazi