سلام، یه فامیل داشتیم پیرزنی بود پسرش پزشکی میخوند، مادره انقدر سختگیر بود برای پسندیدن دختر که نگو. هرجا میرفتن یه ایرادی میگرفت مثلا میگفت باباش قد کوتاهه، یا خواهرش خیلی میخنده، یا کوچه شون کثیف بود، ... و آخرین مورد که همه چی اوکی بود گفت خونشون لوستر نداره لامپ ساده دارن.😐 هرچی اطرافیان گفتند قبول نکرد و در نهایت مادره همون سال سکته کرد فوت کرد و پسرش هنوز مجرد بود،سال بعد فوت مادرش پسره اولین جایی که بهش معرفی کردن پسندید و ازدواج کرد. به مادرها بگید انقدر سخت نگیرن
کانال خاطرات سمّی خواستگاری
@khastegarybazi