با نی چیزی شبیه تخت درست کردم که بهش چباشه میگفتیم به سختی ابوالقاسم گذاشتم روش و خودمم افتادم روش از سرما میلرزیدیم درد شدیدی داشتم😔 یه ربع به حال خودم تو دردم میپیچیدم دردم که کمتر شد تاریک بود چهرشو نمیدیدم صداش زدم ابوالقاسم ابوالقاسم اما جوابی نمیداد😔گوشمو گذاشتم رو قلبش دیدم مظلومانه بدون شکایت و ناله اسمونی شده😭😭😭سرما شدیدی بود مجبور شدم پیکر ابوالقاسم بذارم روم گرم شم 😭😭😭😭صبح با ابوالقاسم خدا حافظی کردم رد سیم تلفن بچه های اطلاعات گرفتم و برگشتم عقب و رفتم مقر شهید صادقی در کنار باز ماندگان گردان😔
مزارشهید ابوالقاسم احمدی تبار گلزارشهدای قم🌷