خاطره ای از زبان دوست شهید نادر حمید بعد از عملیات بصر الحریر،و زمانی که میخواستم برگردم ایران برا مرخصی، رفتم پیشش، گفتم حاج محسن(نام جهادی شهید نادر )بازهم لایق نشدیم، گفت:دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره...بالاخره میریم... بعد دیدم پاکتی رو بهم داد...گفت اینو هدیه و یادگار داشته باش...یه جوری اینو گفت که هنوز گرمی لحن صداش تو وجودمه هنوز هم دارمش...لای قرآن نگهش داشتم...بوی حاج محسن رو میده @khatme_quran313