مجلس ترحیم جوان
از دست من ای چرخ گرفتی پسرم را
لعنت به جفای تو شکستی کمرم را
افسوس که روی مح تو سیر ندیدم
بر خاک فکندی چه زیبا قمرم را
آخر ز من خسته چه دیدی و شنیدی
چون برف نمودی از محن موی سرم را
از دست من افتاد عثا در موقع پیری
صد پاره نمود غم مرگش جگرم را
جز صبر ندارم به جهان چاره ی دیگر
اینگونه نوشتند قضا و قدرم را
غم مرگ جوان بار گران است
چو آتش زیر خاکستر نهان است
جوان مورده پدر را هر که بیند
همیشه قامتش همچون کمان است
از زبان خواهر جوان
برادر تیره گشته روزگارم
به داغ دوریت طاقت ندارم
غم مرگ تو آخر کرده پیرم
چو خوش باشد که من هم جان سپارم
ز درد و رنج بی حدم برادر
دگر طاقت نیاوردم برادر
به پا خیز و نگر بر حال و روزم
زهجرت خم شده قدم برادر
خانم بهروزی
@khatmkhanimajma
#ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین