صحاب گفت: اي غيرتمندان! اي شيرمردان! نافع چنين و چنان خبر ميدهد. خواهر پيشوايتان را ديده که با ديگر افراد خانواده، گريان و هراسانند. خبر دهيد که چه تصميمي داريد؟ همه شمشيرها برکشيدند و عمامهها از سر برگرفتند و گفتند: حبيب! به خدايي قسم که ما را با اين موقعيت، شرافت بخشيد. اگر اين گروه حمله کنند، سرهايشان را درو ميکنيم و آنان را خوار و ذليل به نياکانشان ملحق ميسازيم و به سفارش پيامبر خدا دربارهي فرزندان و دخترانش عمل ميکنيم. گفت: پس با من بياييد. برخاست و راه افتاد. آنان هم در پي او، تا آنکه بين طنابهاي خيمهها ايستاد و صدا زد: اي خاندان ما! اي سروران ما! اي خاندان رسول خدا! اينک اين تيغهاي جوانان شماست. سوگند خوردهاند که جز در گردن بدخواهان شما فرو نبرند و اين نيزههاي جوانان شماست که قسم خوردهاند جز در سينههاي آنان که جمع شما را پريشان
[ صفحه 122]
ميکنند وارد نکنند.
حسين عليهالسلام به زنان فرمود: نزد آنان بيرون رويد اي خاندان خدا. زنان همه بيرون آمدند، در حالي که نالان بودند و ميگفتند: اي پاکمردان! از زنان فاطمي پشتيباني کنيد. چه عذري خواهيد داشت روز ديدار با جدمان رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم اگر ما از آنچه بر ما فرود آمد شکايت کنيم. آن حضرت بگويد: مگر حبيب و يارانش حاضر نبودند و نميديدند و نميشنيدند؟
به خدا قسم آنان چنان ضجه زدند و ناليدند که اسبهايشان به آن صدا گرد آمدند و شيهه کنان اين سو و آن سو ميرفتند. گويا هر يک، سوار و صاحب خود را صدا ميزد. [2] .