مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سو زآنکه مس وجود را فضۀ او طلا کند رُوِيَ أَنَّ أُمَّ أَيْمَنَ لَمَّا تُوُفِّيَتْ فَاطِمَةُ، حَلَفَتْ أَنْ لا تَكُونَ بِالْمَدِينَةِ إِذْ لا تُطِيقُ أَنْ تَنْظُرَ إِلَي مَوَاضِعَ كَانَتْ بِهَا، فَخَرَجَتْ إِلَي مَكَّةَ، فَلَمَّا كَانَتْ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ عَطِشَتْ عَطَشاً شَدِيداً فَرَفَعَتْ يَدَيْهَا قَالَتْ: يَا رَبِّ أَنَا خَادِمَةُ فَاطِمَةَ تَقْتُلُنِي عَطَشاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهَا دَلْواً مِنَ السَّمَاءِ فَشَرِبَتْ فَلَمْ تَحْتَجْ إِلَي الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ سَبْعَ سِنِينَ وَ كَانَ النَّاسُ يَبْعَثُونَهَا فِي الْيَوْمِ الشَّدِيدِ الْحَرِّ فَمَا يُصِيبُهَا عَطَشٌ. 📚 الخرائج و الجرائح، ج۲؛ ص۵۳۰ وقتي فاطمه زهرا عليهاالسلام به شهادت رسيدند، اُمّ ايمن قسم خورد كه در مدينه نماند. زيرا طاقت نداشت كه آن مواضعي كه فاطمه عليهاالسلام را در آنجا ديده بود بنگرد. لذا از مدينه به سوي مكّه خارج شد. موقعي كه بين راه رسيد شديداً تشنه شد. دست‌هاي خود را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: پروردگارا! من خادمه فاطمه زهراء سلام الله عليها مي‌باشم، آيا مرا به وسيله تشنگي خواهي کُشت؟ خداوند متعال دَلوي از آسمان براي او نازل كرد. وي از آن دلو آب آشاميد و تا هفت سال محتاج به غذا و آب نشد. مردم او را در روز بسيار گرم به دنبال كاری مي‌فرستادند ولی تشنه نمی‌شد. @khedmatt