سال 1362 در قلاجه بوديم و هوا خيلي سرد بود❄️. رفتيم تمام اورکت‌هايي را که تو دوکوهه داشتيم برداشتيم آورديم داديم به بچه‌ها. آمد. داشت مثل بيد مي‌لرزيد😬. گفتم:«اورکت داريم، بدهم تنت ميکني؟» گفت:«هروقت ديدم همه تنشان هست، من هم تنم مي‌کنم😊 تا آنجا نديدم اورکت تنش کند مي‌لرزيد و مي‌خنديد».😃 ۲۷محمدرسول‌الله🌹 @kheiybar