#ارسالی_همسنگری
سلام
میخوام اشنا شدنم با شهید همت رو بگم که چه جوری اتفاق افتاد.
سال ۹۰ ازطرف بسیج میخواستن بسیجی ها رو ببرن راهیان خب ماهم مثل بقیه دل داشتیم دلمون هوایی شد دلمون هوایی جایی شد که حتی یه بارم نرفته بودیم که از نزدیک ببینیم که چیه و چه خبره اونجا.اره منم مثل بعضی خانواده ها که خیلی سختگیرن نمیزارن بچه شون بره راه دور اونم اگه دختر باشه.خب خانواده ماهم مثل بعضی خانواده ها اجازه ندادن.کلی گریه کلی اسرار فایده نداشت که نداشت. وقت اسم نویسی تموم شده بود. حالا خانواده ما راضی شده بودن.از همه جا ناامید. ورداشتم رفتم پایگاهی که اسم نویسی میکنن گفتن هنوز وقت هست خلاصه ما اسممون رو نوشیم و تاریخ حرکت رو بهمون گفتن.اومدیم خونه بعد چند شب خواب دیدم یه بسیجی که با لباس خاکی تنش بود و یه حاج اقایی بود اومدن تو حیاط مون دقیق یادم نیست که چیزی بهم گفتن یا نه ولی تا جایی که میدونم میگن شهدا تا نخوان نمیتونی بری زیارتشون اون بسیجی هم اومده بودن منو دعوت کنن به راهیان ولی خب من این چیزارو که نمیدونستم.خب روز موعود رسید جاتون خالی رفتیم ۳ روزه بود مثل همه راهیان نوریا خیلی خوش گذشت سینه زنی و گریه و حرف زدن با شهدا.
تو راه برگشت از طلاییه بودیم که تو اتوبوس عکسای شهدا رو به بهمون دادن.
عکس
#حاج_همت به من رسید.
ما که نمیدونستیم حاج همت کیه الانشم نمیدونم چون خیلی با شهید فاصله دارم از لحاظ معنوی از لحاظ خدایی بودنش.
از اون راهیان هم عکس شهید تو سجاده نمازمه هنوزم دارمش.هر وقت میبینمش سلامش میکنم.باهاش حرف میزنم حاج همت خیلی رفیق خوبیه خیلی بلده برادری کنه.خیلی واسه من برادری کرده خیلی جاها دسته منو گرفته خیلی جاها راه درست رو بهم نشون داده.
خلاصه مطلب اینکه حاج همت شد
#رفیق_شهیدم
دیگه هرچی میخوام اول از همه با حاج همت حرف میزنم تا درستش کنه.
خیلی حاجت گرفتم از شهید عزیز دونه دونشو براتون میگم انشاءالله🌹
@enayate_shahidhemat