شہیدبابڪنورےبا اینکه سن و سال زیادی نداشت، دفاع از اعتقادات و باورهایش را به خیلی چیزها ترجیح داده است... به زندگی در اروپا؛ به خوشی های دنیا؛ به دغدغه های شخصی و هزار چیز دیگر... و هم بسیجی بود، هم هیئتی، هم مسجدی، هم دانشجو، هم ورزشکار، هم اهل تفریح و هم جوان و خوشدل ... گفتن از همه ویژگی های او در یک صفحه هیچگاه ممکن نبوده و نیست.... ما به قدر ماندن در تاریخ، شهیدمان را معرفی می کنیم... پدر شهید می گوید: من و برادران بابک خیلی اصرار داشتیم که به آلمان برود و ادامه تحصیل بدهد، حتی موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودیم اما خودش قبول نمی کرد برود. آن روز همه فکر کرده بودند که بالاخره اصرارهای ما جواب داده و بابک راضی شده به آلمان برود. اما به جای آلمان از سوریه سردرآورد. بابک با این سفر همه را شوکه کرد
مادر شهیدمیگفتن:همیشه داخل حیاط ورزش میکرد و با گوشی اش اهنگ زینب زینب ( مرحوم موذن زاده ) را میگذاشت. میگفتم بابک تو جوونی اهنگ شاد گوش بده.میگفت:"مامان، اینطوری نگو دیگہ من این اهنگو دوست دارم نمیتونم" وقتی میخواست برود سوریه ، منو خواهراش بی قراری میکردیم. میگفت:" من خواب حضرت زینب(س)را دیدم نمیتونم اینجا بمونم ، باید برم. نگران من نباشید من برم اونجا بی مادر نمیمونم که میرم پیش مادر اصلی هممون حضرت زینب سلام اللہعليها".
#شھیدبابڪنورے•♥️•
┏━ ✨ 🌹 ✨ 🌸 ✨ ━┓
💐
@shohadae_sho 💐
┗━ ✨ 🌸 ✨ 🌹 ✨ ━┛