خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_هشتاد_و_سوم بعد از دیدار با معاونت سازمان انرژی اتمی ایرا
_آقا عاکف، در اون زمان فعالیت های ما با چالش های مهمی پیش رو بود. به نوعی میشه گفت تعطیل بود. +لطفا بحث و سیاسی نکنیم. نباید گزینش یه سیستم رو زیر سوال ببریم. شاید بخشی ازحرفاتون درست باشه، اما... خودم این و گفتم، اما ذهنم رفت سمت یادداشتی که درون دفترچم نوشته بودم. مطلبی که نوشته بودم این بود «ریشه سیاسی افشین عزتی رو بررسی کنم». کمی مکث کردم گفتم: +چشم بررسی میکنیم این و. _آقاعاکف ما یه سری اسنادی داریم که میخوام طبق اون اسناد به شما پیشنهاد مهمی بدم. +بفرمایید، می‌شنوم. _شما حتما بررسی کنید آیا دکتر عزتی از همون گروهی هستند که در ماجرای سال 78 در کوی دانشگاه دستگیر شدند و بعدش با عفوی که خوردند وَ همچنین با رایزنی که برخی مسئولین کردند وارد سیستم مذکور شدند؟ چون هستند کسانی که اون روز گول خوردند و در فتنه تیر 78 بودند، اما امروز دارند خدمت می‌کنند در بعضی پست ها. اما بعضی هستند که علیرغم اینکه عفو خوردند و مسئولیت دارند، اما همچنان مشغول جُفتگ اندازی به پهلوی نظام ایران هستند که من معتقدم دکتر عزتی از دسته دوم هست. این و که گفت دو زاریم افتاد. یه کد داد بهم. همین برام بس بود. دو ساعت باهم بحث و تبادل نظر داشتیم که بنابرملاحظات امنیتی از آوردن بعضی اسامی و... خودداری میکنم و دیگه به اون ها نمیپردازم. جلسه که تموم شد ازشون تشکر کردم و رفتند. بیسیم زدم به 3200 که جایگزین سعید یک شده بود. +3200 عاکف هستم، صدای منو داری؟ _بله قربان. +اعلام وضعیت و اعلام موقعیت کن؟ _نزدیک خونه مورد نظر هستم و دارم ........ یه هویی قطع شد حرفش. مجددا پیجش کردم. +3200.. چی شده.. چرا حرف نمیزنی؟ پاسخی نیومد. مجددا چندبار پیجش کردم. ولی خبری نشد. شهادت مشکوک عقیق باعث شد خیلی استرس داشتم که نکنه مشابه اون اتفاق برای خانوم 3200 افتاده باشه. چندلحظه بعد خودش بیسیم زد: _قربان یه لحظه وایسید.. مثل اینکه اینجا خبرایی هست. +چی میبینی؟ چرا یه هویی ساکت میشی؟ _عه عه.. این همون دختره هست!!! +کدوم دختره؟ فائزه؟ _بله ! اومده اینجا ایستاده داره میره داخل همین خونه پیش اون مَرد ناشناس. وقتی این و گفت فهمیدم اتفاقات بیمارستان همش فیلمشون بوده. مَرد ناشناس عمدا جلوی عزتی فائزه رو زده، تا مثلا به عزتی بگه کاراتون انجام نشد، کیف و زدند، حالاهم که لو رفتید احتمالا، باید خودمون حذفتون کنیم. شک نداشتم اون شبی که عزتی با فائزه ملکی دستگیر شد، وَ بعدش بچه ها آوردنش داخل خونه امن، گِرا رو به دشمن داده بود که خطر تهدیدش میکنه، حتی علیرغم اینکه من فیلم بازی کردم براش و الکی گفتم ما از نیروی انتظامی هستیم وَ بخاطر تشابه چهره شما با یکی از کِیس های مربوط به باند بزرگ قاچاق مواد مخدر شمارو دستگیر کردیم. پس دشمن هم متوجه حضور ما شده بود. برای همین چندماه طول دادن.. اما نمیدونستن ما بیخیال نشدیم و هنوز هم در تیررس ما و زیر چتر اطلاعاتی ایران هستند. پرونده داشت جالب میشد. به 3200 گفتم: +گوش کن چی میگم 3200. چشم از خونه و آدماش بر نمیداری. حق نداری اقدام مسلحانه کنی. حتی اگر لو بری اونجا. به محض اینکه فهمیدی کسی متوجه حضورت شده، فورا منطقه رو ترک کن. دست به اسلحه نمیبری مگر اینکه کارد به استخون برسه. وقتی میگم کارد به استخون برسه یعنی ممکنه سرنوشتت مثل عقیق بشه. _چشم. الحمدلله 3200 زن شجاعی بود و انصافا خوب کار میکرد. بعد از ارتباط با 3200 رفتم داخل پارکینگ تا سوار ماشین بشم و از اداره خارج بشم، عاصف رو داخل پارکینگ اداره دیدم. بهش گفتم: +چیشد اومدی اینجا؟ وضعیت 4412 چطوره؟ _بهزاد اونجاست..همه چیز تحت کنترل هست. +من دارم میرم پزشکی قانونی. اگر میتونی با من بیای، منتظر بمونم کارت تموم شد باهم بریم. _میتونی ده دقیقه بمونی بیام؟ +اگر واقعا ده دقیقه هست آره، می مونم... اما اگر بیشتر بشه نه. چون عجله دارم. _ پس بمون میام. رفتم نشستم داخل ماشین تا عاصف بیاد. کاراش و رسیدو گزارش کاری رو برد بالا داد دفتر حاج هادی؛ بعد اومد و باهم رفتیم پزشکی قانونی. با عاصف رفتیم سرد خونه پزشکی قانونی پیش دکتر ادارمون که منتظر من بود. وقتی رسیدیم رفتیم بالای سر جنازه مطهر همکار شهیدمون. +سلام دکتر. خسته نباشی. چیکار کردی؟ _سلام..چطوری عاکف؟ +شکر. نفسی میاد و میره. برو سر اصل مطلب ببینم چیکار کردی. _عاکف این کسی که به عقیقِ شما ضربه زده، خیلی حرفه ای بوده. +میدونم. _نه از سلاح استفاده کرد، نه از داروی بیولوژیکی که بخواد این و چند دقیقه بعدش از پا بندازه. +میشه بیشتر توضیح بدی؟ مگه به چیزی رسیدی دکتر؟ _بله. کالبد شکافی هم کردم. لب ، زبان ، چشم ، معده و... تموم بدنش رو بررسی کردم. +خب! میخوام اصل قضیه رو بگی. _گاهی اوقات صبور نیستی. +دکتر! جون مادرت برو سر اصل مطلب. حوصله طفره رفتنای تورو ندارم.