🌻قرار بود بریم عمليات.
اولين باری بود كه ما به سمت خط مقدم میرفتيم.🙂
🌴همگی سوار كاميون بنز 🚛شديم.
🌻راننده كه از حالات و ادا های ما فهمیده بود ما تا چه اندازه پياده ايم و ناشی، 🥲اومد روی ركاب و با جدیت گفت:
به محض اينكه صدای گلوله توپ يا خمپاره شنيديد، سریع می خوابيد كف ماشين.😣
🌴سری به معنای فهمیدن تکان دادیم و
ماشین حركت كرد.😕
🌻صدای شليک توپ از فاصله دو كيلومتری كه به گوشمون می رسيد، همه با سر خيز می رفتيم کف کامیون🚛...😁
🌴از شدت خیز رفتنمان، میفتاديم روی سر و كله هم و گاهی به حدی اوضاع نابسامان میشد که راننده ماشین رو نگه میداشت و می اومد و زير چشمی👀 مارو از آن بالا نگاه می كرد.😟
🌻 و در دلش به ترس ما و اينكه به دليل نابلدی هر چی ميگفت به حرفش گوش میکرديم، میخنديد.🙁😁
🌴خلاصه از کارهایی که از روی ناشی بودن انجام میدادیم، خيلی لذت می برد.😅
🌻🌴🌻طنز جبهه
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️