دردناک‌ترین خداحافظی جهان را از زنی دیدم که پس از سال‌ها مدارا با مردی، خیانت دیده‌بود و بدون هیچ‌گونه مشاجره‌ای فقط یک تکه کاغذ از خودش به یادگار گذاشته‌بود با این مضمون: غمگینم از اعتمادی که به تو داشتم! مهری که به پای تو ریختم و عمری که به پای تو گذاشتم! و من مردی را دیدم که در تمام خیابان‌ها دیوانه‌وار به دنبال زنی می‌گشت و پیدایش نمی‌کرد. می‌خواست همه چیز را جبران کند اما مگر می‌شد؟! بَم را زلزله فرو ریخت و هرگز چیزی شبیه به قبل نشد! با هرچه ترمیم و با هرچه تلاش! یک چیزهایی اگر فرو ریخت، فاتحه‌ی همه چیز را باید خواند.