🌷خاطره ای از شهید محمد هاشمی🌷
🟢🍃دمدمای های صبح از خواب بیدار شد. تا چشمش به سپیدی فجر افتاد با تأثر سر بر زانو گذاشت و گریست. علت گریه اش را پرسیدم، گفت:
🔺«نمازم قضا شده.»
⚪️🍃گفتم: «ولی هنوز تازه اذان صبح را گفته اند؛ تا طلوع آفتاب خیلی وقت هست.»
🌷🍃مجددا صدایش به گریه بلند شد و گفت:
🔺«نماز شبم قضا شد.»
https://eitaa.com/khoban72