🔘ماجرای اولین و آخرین پارتیبازی آقای دادستان برای پسرش!
🌸🍃همسر شهید قدوسی میگوید: بعد از حکم دادستانی کل آقای قدوسی که از قم آمدیم تهران، جا و مکانی نداشتیم. بعضی از اطرافیان ایشان پیشنهاد میکردند در یکی از خانههای مصادرهشده ساکن شویم اما آقای قدوسی در جوابشان گفت: اگر شده در کوچه بمانم، در خانه مصادرهای نمیروم. اصرار که کردند، گفت: بگذارید جنازهام را از منزل مصادرهای بیرون نیاورند. آنقدر گشت تا یک خانه برای اجاره پیدا کرد.
🥀🤍محمدحسن، فرزند اولمان که در مبارزات انقلاب حسابی فعال بود، با شروع جنگ هم، با رضایت پدرش، خودش را به جبهۀ جنوب رساند. برای اولین بار که آمد مرخصی، دلش در جبهه مانده بود. مدام با حسرتی عمیق میگفت: میدونم عملیات در پیشه. حالا از بچهها جا میمونم...
🌸🍃آنقدر گفت تا عاقبت آقای قدوسی گفت: دلت میخواد به عملیات برسی؟ باشه، امشب میفرستمت بری... و شروع به پیگیری کرد. با هماهنگیهایی که آقای قدوسی انجام داد، آن شب محمدحسن با هواپیمای جنگی همراه نیروهایی که عازم منطقه بودند، به طرف اهواز پرواز کرد و خودش را به عملیات نصر رساند. در همان عملیات هم در روز ۱۶ دی سال ۵۹ همراه حسین علمالهدی و یارانش در هویزه شهید شد.
🥀🤍خبر شهادت محمدحسن را خود آقای قدوسی به من داد و گفت: هرکس آمد و گریه کرد، برای خودش گریه میکند. حواست باشد تو برای چیزی که در راه خدا دادهای، جزعوفزع نکنی. ام وهب در کربلا را یادت هست؟ مثل او باش.»