🌹🍃آیت‌الله حاج‌آقا مرتضی تهرانی رضوان الله علیه: 🌷🍃مرحوم پدرم، به من گفت: من به امام‌زاده ابوالحسن می‌رفتم و از شب تا به صبح ذکر می‌گفتم و مناجات می‌کردم و گریه می‌کردم. مادرم هم خبر نداشت. من چهل روز ترک حیوانی کردم. نان و سیب‌زمینی می‌خوردم. نان و سرکه‌ شیره می‌خوردم. نگذاشتم مادرم متوجه شود. ما در منزل خدمت کاری که به ما کمک کند نداشتیم و من خودم از مادرم پذیرایی می‌کردم. ⚪️🍃در آن چهل روز، شب‌ها هم تا به صبح ریاضت و دعا و تضرع و التماس و مناجات داشتم و از خدا فهم می‌خواستم. 🌷🍃چهل روز من تمام شد. متوجه شدم که رنگ مادرم پریده است. به بازار رفتم و یک مقداری گوشت خریدم. گوشت را شُستم و سیخ کردم و روی ذغال، کباب کردم و آن کباب چنجه را جلوی مادرم گذاشتم. به مادر گفتم که من متوجه ضعف شما شدم. این کباب را بخورید تا ضعف شما برطرف شود. 🌸🍃مادر نگاه کرد و گفت خودت هم بخور. حالا روز چهلم است و من تا غروب باید صبر کنم تا از ترک حیوانی، با آن همه کارهایی که در طی چهل شب تا صبح کرده‌ام نتیجه بگیرم. 🌷🍃باطنم یک تکانی خورد که خدایا چه کنم؟ تمام زحماتم از بین می‌رود. ابتدا سعی کردم مادر را قانع کنم که من بعداً می‌خورم. پیش خودم گفتم که مثلاً من هم شب کباب درست می‌کنم و برای شام یا افطار می‌خورم. ماه رمضان هم نبود که روزهٔ واجب باشد. 🔻🔻🔻